بانی فیلم-احمدرضا دانش
دکتر سوسن علائی
عکس منتشره از آقای فرامرز صدیقی و ایجاد شائبه مشکلات معیشتی ایشان اگرچه تکذیب گردید ولی طرح آن در رسانهها که پیش از آن درباره سایر هنرمندان نیز مطرح شده و موجی از عواطف و احساس دادخواهی را در هنردوستان ایجاد کرده بود، ضرورت آشنایی و آگاهی جوانان مشتاق به ورود و فعالیت در عرصه هنر را با ویژگیهای اقتصادىِ بازار فرهنگ و هنر آشکار میکند.
پیش از انقلاب اسلامی، در دوره نوجوانی با شنیدن اخباری از وضعیت نابسامان اقتصادی و معیشتی و بدهیهای کلان هنرمندان مشهور، همواره این سوال برایم مطرح میشد که با وجود درآمدهای قابل توجه هنرمندان، به ویژه در هنرهای عامهپسند و بازاری، “چرا هنرمندان فقیرند؟” پرسشی که سالها بعد پرفسور هانس ابینگ استاد برجسته اقتصاد هنر کوشیده است در کتابی به همین نام به آن پاسخ دهد.
وی در پرسشهای آغازین کتاب، ابهامات این بازار را چنین بیان کرده است:
چرا میانگین درآمد هنرمندان تا این حد ناچیز است؟
چرا با وجود درآمد اندک، بسیاری از مردم به کار هنری روی میآورند؟
و چرا با وجودی که شغل دوم هنرمندان درآمد بیشتری دارد، آنان همچنان به کار هنری ادامه میدهند و حرفه هنری را رها نمیکنند؟ نتایجی که وی پس از کنکاش در ابعاد گوناگون مسئله به آن دست یافته نشان میدهد که قواعد اقتصادِ هنر، قواعدی منحصربه فرد است و ماهیتی استثنائی دارد که در چارچوب نظریههای اقتصاد متعارف قرار نمیگیرد.
از نظر وی اقتصاد هنر، ویژگی دوگانهای دارد. در یک سو، نمایی از دنیایی با شکوه از ساختمانهای مجلل اپرا، ابرستارگانی با درآمدهای کلان و ثروتمندانی که با مشارکت در امورهنری اعتبار مییابند و در سوی دیگر هنرمندان بسیاری با درآمد اندک که ماحصل شغل دوم خود را نیز صرف کار هنری و ذوقی خود میکنند.
تحقیقات پرفسور روث تاوز یکی دیگر از متخصصان اقتصاد فرهنگ و هنر در کشورهای اروپای غربی، بریتانیا و ایالات متحده آمریکا نیز نشان داده است که گرچه برخی هنرمندان به درآمدهای قابل توجهی دست مییابند، اما درآمد اکثریت آنان کمتر از درآمد متوسط افراد جامعه است. به طوری که گذران زندگی آنان با دشواری و صرفاً با حمایتهای مالی خانواده و یا در برخی کشورها با کمکهای مالی دولت و مستمری بیکاری و غیره امکانپذیر است و همچون سایر جوامع، هنرمندان در این کشورها هم زندگی فقیرانهای دارند و چند شغله بودن آنان دلیل روشنی بر درآمد پایین در این حرفه است.
از نظر وی مشاغل هنری با وجود صرف وقت بسیار، حرفهای کمدرآمد و غیرسودآور است. خلق اثر هنری نیازمند خلاقیت و نوآوری است و در صورت موفقیت در یک اثر نمیتوان به تکرار آن خوشبین بود.
در این نوشتار بدون قصد و امکان پرداختن به انگیزههای غیرمادی هنرمندان حرفهای و فواید و آثار ذهنی و لذت معنوی حاصل از خلق آثار هنری که تاثیر آن بیش از واکنش به مشوّقهای مالی است و همچنین اهمیت و ارزش هنری، فرهنگی و اجتماعی این آثار و تاثیرات فرهنگی و اجتماعی بیشمار این فعالیتها و بدون قصد ورود به نظریه مداخله و حمایت دولت از کار هنری و مباحثات موافقان و مخالفان آن، به طور عامدانه و به اختصار فقط برخی از ویژگیهای اقتصادی بازار هنر توصیف گردیده است.
روی سخن با جوانان مشتاق فعالیت در حرفه هنری است که با مشاهدة ستارگانی که با تفاوت اندکی در استعداد نسبت به سایر هنرمندان به درآمدهای کلان دست یافته و بازار هنر را تحت سلطة خود درآوردهاند با آرزوی کسب درآمد کلان و رسیدن به شهرت و رفاه و خوشبختی و بدون شناخت کافی از وضعیت بازار هنر و احتمال و امکان موفقیت در این بازار و همچنین ارزیابی نادرست از توانمندی خود وارد این حرفه میشوند و پس از یک یا دو تجربه موفق و مدتها انتظار برای وقوع شانسی دیگر به فراموشی سپرده میشوند و مأیوسانه این حرفه را ترک میکنند. درحالی که شناخت ویژگیهای بازارکارِ حوزه فعالیت، یکی از ابتداییترین ضرورتهای انتخاب هر شغل و حرفهایست و این مسئله در بازار فرهنگ و هنر اهمیت بیشتری دارد.
به طورکلی بازار هنر در مقایسه با سایر بازارها به دلایلی همچون افزایش تعداد هنرمندان آماتور و عرضة مازاد آثار هنری، پرورش نیافتن سلیقة مصرفکنندگان، مشکلات اقتصادی و عدم اولویت مصرف کالاهای هنری و فرهنگی نسبت به سایر نیازهای معیشتی و غیره، بازاری پیچیده، نامتعارف، بیثبات و ناپایدار همراه با زیانهای گسترده و چشمگیر است.
سن جامعة هنری به طور متوسط پایینتر از نیروی کار در سطح کلان جامعه است و با افزایش سن، امکان دستیابی به تجربههای بیشتر کاهش مییابد. توزیع درآمد در همه مشاغل هنری بسیار نابرابر است و افزایش هزینه تولید در این بخش نسبت به سایر بخشهای اقتصادی، ریسک بازگشت سرمایه تولیدکنندگان را افزایش داده است.
دیگر مشخصة بازارکار مشاغل هنری، عرضة مازاد هنرمندان آموزش دیده است. ورود دانشآموختگان فراوان به بازار مشاغل هنری، اشتغال در این حرفه را دشوارتر از پیش نموده است. زیرا در دهههای اخیر، سختی یافتن شغل هنری با ثبات و قابل اعتماد، موجب مدرکگرایی و گرایش به تحصیل در رشتههای هنری شده و مراکز آموزشی بیشماری به پذیرش دانشجو در رشتههای هنری پرداختهاند. درحالی که توانائی هنرمندان هیچگاه با معیار مدرک تحصیلی مورد سنجش قرار نمیگیرد و درآمد آنان برخلاف سایر مشاغل ارتباط معناداری با سطح تحصیلات، سابقه کار و افزایش سن نشان نداده است. اگر چه توانائی و استعداد ذاتی در مقایسه با آموزشهای رسمی، سهم بیشتری در موفقیت هنری دارد؛ اما این استعداد هم تنها از طریق مواجهه با شرایط کاری و کسب تجربة عملی است که می تواند آشکار شود و در معرض داوری عموم قرار گیرد که آن هم به سادگی برای همگان میسر نمی شود. لذا هنرمندان بسیاری به رغم عدم موفقیت، در انتظار پروژة بعدی عمر خود را سپری میکنند، درحالی که هیچ اطمینانی برای پیشنهاد کار در آینده و هیچ تضمینی برای عقد قراردادهای بلندمدت با آنان وجود ندارد و از آنجا که در کار مقطعی همواره خطر بیکاری وجود دارد، اشتغال موقت و بیکاری دوره ای در این بازار امری غیرقابل اجتناب است. براین اساس کارهنری با عدم اطمینان شغلی بیشتر از سایر مشاغل، حرفه ای پرمخاطره محسوب می شود.
عدم اطمینان از موفقیت در کار هنری نه فقط در مراحل اولیه، بلکه در تمام طول زندگی اکثر هنرمندان تداوم پیدا می کند و با ورود افراد جوان و مستعد به این عرصه، امکان اشتغال و کسب تجربة موفق نیز کاهش می یابد. زیرا درحال حاضر برخلاف گذشته، غالب مشاغل هنری مشاغلی باز هستند و ورود به آنها محدودیتی ندارد. باز بودن بازار هنری اگر چه موجب استفاده دنیای هنر از خلاقیت هنرمندان نوپا میشود، ولی برای کل هنرمندان نوعی تهدید محسوب میشود. اعتبار شغلی هنرمندان که یک نوع بیمه فرهنگی محسوب میشود نیز از طریق ارتباطات کاری متعدد و متنوع پدید میآید که آن هم قابل پیشبینی نبوده و شرایط آن برای همگان فراهم نمیشود.
اگرچه در صنعت دیجیتال فرصت های استخدامی نسبتاً بیشتری فراهم شده است، اما این مشاغل نیز علاوه بر نیاز به مهارت های تخصصی بیشتر، عمدتاً کوتاه مدت و مبتنی بر پروژه هستند و ثانیاً عرضة نیروی کار در این بخش بیش از فرصتهای شغلی موجود رشد کرده است. براین اساس با وجود تلاش اقتصاددانان فرهنگی تا کنون هیچ شاخص اقتصادی معتبری نتوانسته مسیر شغلی موفق و حتی بقای اقتصادی یک هنرمند را پیشبینی کند و به طور خلاصه نظریه سرمایه انسانی در مورد بخش هنر مصداق ندارد.
از سوی دیگر عدم رعایت کامل قانون حق مؤلف (کپی رایت) و انتشار و استفاده آن لاین که امکان استفاده رایگان آثار را فراهم کرده است، به وخامت این بازار آشفته افزوده است. صنعت فیلم در مواجهه با دنیای دیجیتال توانایی جلوگیری از دسترسی غیرمجاز به فیلم ها را از دست داده است و دیگر نمیتواند بر قانون کپی رایت تکیه کند.
تحقیقات صورت گرفته تا کنون نتوانسته میزان خسارت و آسیب وارده به توزیع در این صنعت را تعیین کند. صنعت موسیقی بازار مخاطرهانگیزتری دارد. تاوز مینویسد: “گرچه موسیقی جزء حیاتی فرهنگ ماست، اما فقط بخش کوچکی از آثار، ضبط و از رسانههای جمعی منتشر میشود. در حقیقت شرکتهای بزرگ و اصلی، پیروز دنیای رقابت هستند و آنها تعیین میکنند که چه چیزی محبوبیت پیدا کند و چه چیزی بخشی از فرهنگ جهانی جوانان شود. زیرا آنها بیشتر به کسب سود میاندیشند، نه ارزش هنری.”
با افزایش تعداد هنرمندان بیکار، بیمه بیکاری و پرداخت غرامت به عنوان یکی از مهمترین راههای مقابله با مخاطرات شغلی هنرمندان در بسیاری از کشورها کل دورة بیکاری را دربر نمیگیرد و همة آنان را پوشش نمیدهد. ضمن آنکه این صندوقها برای مقابله با کسری بودجه با تغییرات متوالی به افزایش محدودیت در پذیرش واجدین شرایط میپردازند. به عنوان نمونه یکی از شرایط بیمه بیکاری در هنرهای نمایشی که در نظام اکثر کشورها وجود دارد این است که متقاضی غرامت باید در طول یک دوره معین، مدت زیادی را شاغل بوده باشد که بسیاری از افراد در این حرفه فاقد این شرط هستند.
به اعتقاد دکتر دیوید تراسبی، نظام ارزشی هنر دارای دو چهرة ناهمگون و متضاد است. بازار هنر متمایل به کسب سود است، در حالیکه بسیاری از فعالان هنری این گرایش را به طور آشکار بیان نمیکنند و حتی جنبههای مالی کار هنری در ملاء عام انکار میشود. هنرمندان بسیاری، از تقاضا و دریافت کمکهای مالی دولتی رضایت چندانی ندارند و آن را نوعی وابستگی، از دست رفتن آزادی بیانِ هنری و محدود شدن خلاقیت محسوب میکنند. به عبارت دیگر نظریه شکست بازار هنر که اقتصاد رفاه و مداخله دولت را توجیه می کند، به دلایلی همچون توجیه نظارت و کنترل سازمانهای دولتی بر تولید آثار هنری و از بین بردن انگیزة تامین اعتبار از بخش خصوصی و غیره با مخالفتهای نسبتاً زیادی روبروست. به ویژه در کشورهایی با حکومت ایدئولوژیک که حتی قوانین حمایت از مصرف کننده نیز به راحتی برچسب سانسور میخورد.
به طور خلاصه هنرمندان متعهد در صورت ناتوانی در جذب کمکهای مالی، برای ارضای میل و حفظ شغل هنری مورد علاقة خود ناچارند استانداردهای پایین زندگی را بپذیرند و یا برای تامین هزینه زندگی به منابع مالی دیگری بیندیشند. به عنوان نمونه در کنار حرفه هنری به مشاغل دیگر بپردازند و با به کارگیری هنر و خلاقیت در مشاغل غیرهنری، درآمد بیشتری کسب کنند و بخشی از درآمد دوره اشتغال را ذخیره و سرمایهگذاری نمایند. زیرا تعداد هنرمندان خوش شانسی که با استعداد بیشتر بتوانند خود را از سختی اقتصاد هنر رها ساخته و درآمدهای مورد انتظار کسب کنند، بسیار اندک است.
منابع:
-چرا هنرمندان فقیرند؟ نوشته هانس ابینگ، ترجمه دکتر حمیدرضا شش جوانی و لیلا میرصفیان، انتشارات تحقیقات نظری اصفهان، 1390
-اقتصاد سیاست فرهنگی نوشته دیوید تراسبی، ترجمه دکتر سوسن علائی، انتشارات سورة مهر، 1393
-درآمدی پیشرفته بر اقتصاد فرهنگی، نوشته روث تاوز، ترجمه احتشام رشیدی و انسیه ابری، انتشارات تیسا، 1395
بدون دیدگاه