«خائنکشی»، با وجود همه انتقادها، در برخی موارد مورد تحسین منتقدان است، درباره این فیلم از سویی نوشتهاند: اگر دلتان برای تک لحظه های ناب سینمایی در فرم، رنگ، نور، کارگردانی و دیالوگ تنگ شده، فیلم را از دست ندهید و از سوی دیگر برخی آن را توهین به نهضت ملی شدن نفت ایران دانستند.
به گزارش ایرنا، فیلم سینمایی خائن کشی، ساخته مسعود کیمیایی، در گونه اکشن جنایی سیاسی، در جشنواره فجر چهلم حضور یافت. فیلمی که یکی از پربازیگرترین فیلم های جشنواره بود و نام بسیاری از چهره های مشهور سینما در لیست بلند بالای تیم بازیگران به چشم می خورد.
داستان فیلم خائن کشی در دهه ۳۰ میگذرد و روایتگر ماجرایی از یک دزد است که تیر خورده و به دام پلیس افتاده اما پیش از رفتن به زندان تمام دارایی اش را به دوست صمیمی اش میسپارد اما رفیقش خیانت کرده و امانتدار خوبی نیست و همین ماجرا سبب میشود تا برای محاکمه رفیق خائنش از زندان فرار کند و این آغاز ماجرایی تازه است.
منتقدان، درباره خائن کشی، یادداشت هایی را منتشر کرده اند که برخی از آن ها را در ادامه می خوانیم.
فرید متین در نقد این فیلم نوشت: مسعود کیمیایی مثل همیشه داستانی درباره رفاقت و عشق روایت کرده است. در همان ابتدا، قبل از ورود شاهرخ و مهدی به بانک، شاهرخ به مهدی میگوید من نمیگذارم تو جلوی تیر بروی و بدینگونه طرح رفاقت آنها مطرح میشود و تا انتها نیز ادامه مییابد. اما آنچنان که از کیمیاییِ این سالها برمیآید، باز هم با حضور و هجومِ فرمایشیِ این عناصر به ذهن مخاطب روبهروییم. آنچه از ابتدا در ذوق میزند، بیظرافتیهای کیمیایی در طراحی موقعیتهایی است که اطلاعات موردنیاز برای پیشبرد داستان را در آن ارائه دهد.
در خائنکشی، اولین پلان فیلم ــ و یکی از مهمترین پلانهای فیلم ــ به روزنامهفروشی اختصاص داده شدهاست که اعلام میکند قرار است خورشیدگرفتگیای رخ بدهد. آن هم درحالیکه ثانیههایی قبل نوشتهای روی تصویر چنین چیزی را به مخاطب اعلام کردهبود. بههرحال، خورشیدگرفتگی کمکم آغاز میشود و طرفه آنکه مردمِ رهگذر میایستند و مستقیم به خورشید نگاه میکنند و با هم گپ میزنند! این صحنه و این اجرای سهلانگارانه حاوی نکتهای است که در تمامی لحظات فیلم دیده میشود: اجراهای بیظرافت و غیرطبیعی. چیزی که متأسفانه زیاد در سینمای کیمیایی دیده میشود و فیلمهای او را هرچه بیشتر بهسمت شعاریبودن سوق میدهد
خائنکشی از فیلمنامه منسجمی، بهره نمیبرد. در کلیت، فیلم اصولا داستانی برای تعریفکردن ندارد و از حدود طرح دوخطی خود چندان فراتر نمیرود. آدمهایی به دزدی از بانک ملّی میپردازند و بعد در جایی مخفی میشوند تا اینکه بمیرند. مسئلهای در داستان وجود ندارد که فیلمنامه ــ و بهدنبالِ آن مخاطب ــ در پیش باشد و در پایان نیز، چیزی بهاسم ضربه نهایی یا غافلگیری وجود ندارد. همین امر باعث شدهاست تا کیمیایی روی بیاورد به خردهداستانها و جزئیاتِ بیسبب و درنهایت بهدردنخور. بهدردنخور از این جهت که به پیرنگ فیلم کمکی نمیکند.
کیمیایی سعی کردهاست با پرداختن به برخی جزئیات، در دیالوگهای مربوط به مصدق و در جزئیاتی مربوطبه ارتش، با این مسئله بازی کند امّا در این عرصه خیلی کم پیش میرود و چیزی که میتوانست بزرگترین دستاوردِ فیلم باشد ناقص و بینتیجه رها میشود. فیلم فقط به همان مسئلهای میپردازد که در سطح در جریان است. خردهداستانهای کیمیایی هم این میان به کاری نمیآیند. نه کمکی به این ایدههای تماتیک میکنند و نه کمکی به ساختارِ دراماتیک و نه حتی در شخصیتپردازیها چندان موثرند.
فقدانِ شخصیتپردازی در فیلم ــ جز برای کاراکترِ مهدی (با بازیِ خوبِ امیر آقایی) ــ یکی دیگر از ضعفهای فیلمنامه در جزئیات است. ضعفی که فیلمساز را مجاب کردهاست در سکانسی اضافی و زائد آن را لاپوشانی کند. جایی که سه زن (سارا بهرامی، پانتهآ بهرام، نرگس محمّدی) نشستهاند و درباره خودشان حرف میزنند. در واقع سعی میکنند چیزهایی را که مخاطب باید از اکتها و دیالوگها دربارهشان میفهمید تا بیشتر باورشان کند، خودشان به خوردِ او بدهند.
در تدوین، آنچه مشخص است ناقصبودنِ سکانسهای فیلم از نظرِ حسوحال است. میتوان این مسئله را جایجایِ فیلم رصد کرد که پلانها ناکافیاند و صحنه را تماموکمال نمیسازند. گویا طولانیبودنِ بیشازحدِ فیلم سببسازِ این مسئله شدهاست.
اگر خیالپردازی دربارهی چرایی و چهگونگیِ ساختِ خائنکشی مجاز باشد، میشود حدس زد که این فیلمنامه از روی رمانی اقتباس شده که خودِ کیمیایی بهنگارشش درآوردهاست و دلش نیامده که صحنههای اضافی را کنار بگذارد. این ایده را میتوان در دیالوگهای نوشتهشده برای بازیگرها هم ردیابی کرد. کیمیایی در این فیلم، و صدالبته در بسیاری از فیلمهای قبلیاش، چندان اعتنایی به منطق رئالیستی در اجرای سکانسها ندارد و بزرگترین نمودِ این مسئله در دیالوگها عیان است.
خائنکشی، که ممکن است برای اکرانِ عمومی تغییراتی کند، در صورتِ فعلیاش فقط میتواند به برخی ایدههای تصویریاش و بعضی از بازیها دلخوش باشد، فیلم با یک خورشیدگرفتگی آغاز میشود. پوشاندهشدنِ روی خورشید و تاریکشدنِ فضا. جدا از اینکه خودِ ایدهی دزدی در این شرایط ایدهی جذابی است، این تاریکشدن جنبهای معنایی و استعاری نیز دارد که کاملن همسو با موقعیتِ مرکزیِ فیلم است. متناسب با همین مضمون و ایده، بخشِ بسیار زیادی از فیلم در تاریکی میگذرد. تاریکی شب کوچهها و خیابانها یا اتاقی که دزدها را در خود جای داده است. مسئلهای که به موقعیتِ آدمهای درگیر، بُعدی تصویری نیز بخشیدهاست. نورپردازیِ کمِ موجود در صحنهها باعث شدهاست تا بسیاری از تصویرها و چهرهها و جزئیات را در سایهروشن ببینیم. بهگونهای که تمامِ جنبههای موجود آشکار نشوند و رازآلودگیِ موردنظرِ فیلمساز ترجمهی تصویری بیابد، رازآلودگیای که کاش در فیلمنامه هم بیشتر و پُراهمیتتر بود.
شبنم محمودی شرق، عضو انجمن منتقدان، نوشت: پیش از اینکه به تماشای فیلم جدید مسعود کیمیایی یکی از مشهورترین و معروفترین و البته حاشیهدارترین! کارگردانان سینمای ایران بنشینم خوانده و شنیده بودم که یکی از شخصیتهای داستان جدید او بازسازی شخصیت مهدی بلیغ، آرسن لوپن ایرانی است. احتمالا شخصیت مهدی با بازی امیرآقایی همان مهدی بلیغ مشهور قرار است باشد اما مهدی فیلم یک آدم همهکاره و هیچکاره است، معلوم نیست دزد و سارق و کلاهبردار است یا سیاسیای که قصدش کمک به مصدق است.
فیلم با تاکیدات فراوان تلاش دارد نشان دهد یک برهه خاص تاریخی را مورد بازسازی قرار دادهاست، از ملی شدن صنعت نفت تا احتمالا دادگاهی شدن دکتر مصدق. اگر آن سکانس نهایی که مصدق را میکشند و با خود میبرند را حمل بر دادگاهی شدن وی بگذاریم. عدهای با افکار متفاوت و به سرکردگی مهدی، شاهرخ و سهراب تلاش میکنند یک بانک را بزنند و اتفاقا موفق میشوند اما در حین فرار یکی از کیسههای پول گم میشود و اینجا بخش آشنای سینمای کیمیایی و مولفههای او آغاز میشود: چاقو که البته در این فیلم تبدیل به اسلحه شده، حرفهای قلمبه سلمبه و جملات قصار درباره رفاقت و عشق و شکست و دروغ و نارفیقی.
مگر میشود فیلم را تماشا کرد و هیچ از آن نفهمید؟ داستانی یک خطی که در نهایت همه چیز به دکتر مصدق ختم میشود و البته که این خط و ربط هم چندان پرداخت نمیشود. مگر میشود به ضرب و زور دیالوگ یک فیلم بلند را پیش برد؟ مگر میشود در ذهن بیننده اینهمه علامت سوال ایجاد کرد؟
اگر فیلم تاریخی است پس اینهمه داستانک بیسرانجام در آن چه میکند؟ اگر فیلم روایت کیمیایی از یک دوره تاریخی در ایران است و ارجاعات فراوان با تاکید بر زیرنویسهایی با فونت ماشین تحریر و صدای دکمه دستگاه فوق، چرا بستر تاریخی سیر زمانی خود را طی نمیکند؟ اگر داستانی است که در فضاهای دهه سی میگذرد ارجاعات فراوان تاریخی چه نقشی دارند؟
حیف از کیمیایی. حیف از آنهمه خاطرات خوشی که با فیلمهای قبلتر او داریم و کماکان رسم رفاقت را به جا میآوریم و میرویم و روی صندلی میخکوب میشویم تا آخرین اثر استاد را ببینیم. حیف از همه ما…
خائن کشی، در عین این که سوژهای جذاب، تولیدی پرهزینه و تصاویری خوشرنگولعاب دارد اما در امر فیلم نامه با ضعفهای عجیبی روبهروست. شخصیتهای فیلم، کاملا بیشناسنامه و فاقد هرگونه پیشینه و شخصیتپردازیاند؛ گویی هیچ انگیزه و کار دیگری جز سرقت و مبارزه در کنار مصدق ندارند. به علاوه شخصیتها بسیار شبیه یکدیگرند و به نظر میرسد از یک کاراکتر رابینهودطور، چندین نسخه شبیهسازی شده تا در این سرقت و ماجرا شرکت کنند.
فیلمنامه خائنکشی مملو از دیالوگهایی به سبک خاص کیمیایی است که قصه فیلم را جلو نمیبرند و تنها به ارائه شعارهای پرطمطراق در مدح مردم و ملی شدن نفت میپردازند. در کنار برخی ایرادات دیگر فیلم نامه که در برابر آن چه گفته شد، ناچیز است، در فیلم جدید کیمیایی، دست نویسنده در بسیاری اتفاقات دیده میشود و به نظر میرسد درام به شکل طبیعی رشد نکرده است. دزدان یار مصدق بودند؟!
نکته مهم دیگر درباره خائنکشی، بحثهای تاریخی مرتبط با آن است. مهدی بلیغ با بازی امیر آقایی که کاراکتر اصلی فیلم است در حالی در این فیلم ،حامی دولت ملی دکتر مصدق معرفی میشود که نه حمایت بلیغ از مصدق، بلکه هرگونه ارتباط میان این دو، هیچ سندیت تاریخی ندارد. مهدی بلیغ که به عنوان بزرگ ترین کلاهبردار تاریخ کشور شناخته میشود و میگویند کاخ دادگستری تهران را به دو خارجی فروخته است، در خائنکشی حامی مصدق است و یارانش برای دیدار خصوصی با مصدق، به دفتر کار او میروند!
گویی از نظر مسعود کیمیایی، مصدق نه نخستوزیر کشور، بلکه سردسته دزدان است! این ایراد مهم فیلم نامه را میتوان توهینی به نهضت ملی شدن نفت ایران دانست؛ چراکه بنا بر آن چه در تاریخ آمده، در زمان فروش اوراق قرضه توسط دولت مصدق، مردم ایران برای خرید این اوراق هجوم بردند و رهبران سیاسی از جمله آیتا… کاشانی، نیز مردم را به این کار تشویق کردند. ماجرای کودکانی که قلکهای خود را میشکستند تا با خرید هرچند ناچیز اوراق قرضه، به دولت دکتر مصدق در قطع دست بیگانگان از ثروت ملی ایرانیان، کمک کنند، از جمله اتفاقات چشمگیر و محکم تاریخی است.
حال اینگونه که خائنکشی روایت کرده، گویی سارقان به یاری مصدق رفتهاند تا اوراق قرضه را بخرند! یک گاف عجیب مضاف بر این که کل ماجرا، یک گاف بزرگ نیز دارد. دزدان در حالی از بانک ملی ایران سرقت میکنند و میخواهند پولهای دزدی را به دولت بدهند که بانک ملی متعلق به خود دولت است! بنابراین گروه مهدی بلیغ و سهراب صفا، از جیب دولت مصدق میدزدند تا به خود دولت کمک کنند!
این در حالی است که در آن برهه تاریخی تا ۹ سال بعد، ایران بانک مرکزی ندارد و وظیفه چاپ پول به عهده همان بانک ملی است، بنابراین به نوعی، بانک ملی همان بانک مرکزی کشور است. این امر بدیهی است که نمیتوان از بانک مرکزی کشوری، دزدی کرد تا به دولت صاحب همان بانک، کمک کرد! به نظر میرسد اگر مسعود کیمیایی برای ماجراهای تاریخی که در خائنکشی روایت کرده، اسناد تاریخی دارد چه بهتر است که رو کند تا همگان با چهره دیگری از بلیغ که این فیلم مدعی وطندوستی اوست، آشنا شوند.
شخصیتها در خائنکشی بیشناسنامهاند
حمیدرضا کاظمی پور، عضو انجمن منتقدین، در یادداشتی درباره این فیلم نوشته است: در گیر و دار ملی شدن صنعت نفت در دولت دکتر مصدق گروهی دست به یک سرقت بزرگ از بانک ملی می زنند تا این پول را در اختیار قرضه ملی دکتر مصدق قرار دهند، ظاهرا فیلم به گوشه هایی از زندگی مهدی بلیغ، سارق حرفه ای و نابغه کلاهبرداری ایران می پردازد که قطعا تخیل نویسنده در این روایت تاریخی بی تاثیر نیست.
خائن کشی فیلمی است از جنس سینمای کیمیایی و قطعا با دیدن آن شگفت زده نخواهید شد، همه چیز بر مدار فیلم های قبلی او می گذرد و اگر به این جنس از سینما علاقه مند باشید حتما از آن لذت خواهید برد و گرنه جز مواجهه با برخی لحظاتی ناب سینمایی چیز بیشتری نصیب تان نخواهد شد.
مهمترین مشکل خائن کشی روایت مخدوش فیلمنامه است ، فیلم نه قصهگوست و نه ضد قصه، در لحظاتی، اثر به شدت سمت و سوی مولفه های داستان گویی می رود و در لحظاتی کاملا ساختارهای روایت را می شکند و این آشفتگی باعث سردرگمی مخاطب می شود.
کاراکترهای فیلم نیز غالبا در این بلاتکلیفی سرگردانند، در حد تیپ به خوبی ظاهر شده اند اما هیچگونه عمق و بعدی ندارند و اساسا باید گفت شخصیت ها در خائن کشی همگی بی شناسنامه اند.
همانطور که گفته شد مشکل اصلی کیمیایی در خائن کشی دو پارگی در جنس روایت اش است و شاید اگر فیلمساز بدون بیم از دغدغه های فرمالیستی به محتوا می پرداخت و قصه تعربف می کرد به مراتب با اثری معقول تر روبرو بودیم تا این معجونی که طعم هیچکدام را نمی دهد.
کیمیایی اما در خلق فضاهای ناب سینمایی همچنان استاد مسلم است، فیلم پر است لحظه های ماندگار سینمایی به لحاظ فضاسازی، طراحی، میزانسن و دیالوگ هایی که از جنس کیمیایی است و خاطره آفرین می شود.
خائن کشی به لحاظ رنگ و نور نیز فیلمی به شدت قابل توجه است و قرابت نزدیکی به فیلم نوآر دارد اما از جنس ایرانی اش که به لحاظ بصری قابل تامل و دلپذیر است.
در مجموع باید گفت اگر دلتان برای تک لحظه های ناب سینمایی در فرم، رنگ، نور، کارگردانی و دیالوگ تنگ شده است خائن کشی را از دست ندهید.
بدون دیدگاه