ایرنا- «خائن‌کشی» با تاکیدات فراوان تلاش دارد نشان دهد یک برهه خاص تاریخی را مورد بازسازی قرار داده‌ است و در نهایت همه چیز به دکتر مصدق ختم می‌شود.
پیش از این‌که به تماشای فیلم جدید مسعود کیمیایی یکی از مشهورترین و معروف‌ترین و البته حاشیه‌دارترین! کارگردانان سینمای ایران بنشینم خوانده و شنیده بودم که یکی از شخصیت‌های داستان جدید او بازسازی شخصیت مهدی بلیغ، آرسن لوپن ایرانی است. احتمالا شخصیت مهدی با بازی امیرآقایی همان مهدی بلیغ مشهور قرار است باشد اما مهدی فیلم یک آدم همه‌کاره و هیچ‌کاره است، معلوم نیست دزد و سارق و کلاهبردار است یا سیاسی‌ای که قصدش کمک به مصدق است.
فیلم با تاکیدات فراوان تلاش دارد نشان دهد یک برهه خاص تاریخی را مورد بازسازی قرار داده‌است، از ملی شدن صنعت نفت تا احتمالا دادگاهی شدن دکتر مصدق. اگر آن سکانس نهایی که مصدق را می‌کشند و با خود می‌برند را حمل بر دادگاهی شدن وی بگذاریم. عده‌ای با افکار متفاوت و به سرکردگی مهدی، شاهرخ و سهراب تلاش می‌کنند یک بانک را بزنند و اتفاقا موفق می‌شوند اما در حین فرار یکی از کیسه‌های پول گم می‌شود و اینجا بخش آشنای سینمای کیمیایی و مولفه‌های او آغاز می‌شود: چاقو که البته در این فیلم تبدیل به اسلحه شده، حرف‌های قلمبه سلمبه و جملات قصار درباره رفاقت و عشق و شکست و دروغ و نارفیقی.
چه عیبی دارد این وسط ها ناگهان سروکله زنی پیدا شود که ماه‌چهر نام دارد و از شاهرخ حامله است و الان یک نامردی او را کتک می‌زند تا بچه‌اش را سقط کند و شاهرخ یک تنه به مصاف او می‌رود و او را می‌کشد؟ اصلا به بیننده چه مربوط است او کیست و چیست و کجاست؟ از دیالوگ‌های قصار و آن مردانگی تمام عیار شاهرخ لذت ببرد و اگر خواست می‌تواند بخشی از آن را هم به حافظه خود بسپارد.
چه عیبی دارد که مهدی حرف‌های گنده گنده می‌زند و آخر هم معلوم نمی‌شود سیاسی است؟ دزد است؟ باسواد است؟ بی‌سواد است؟ متشخص است یا یک گنده‌لات بی سروپا؟ انواع و اقسام شخصیت‌های دیگر هم همین‌طور از سهراب گرفته تا همه آنهایی که در دزدی دست داشته‌اند، همه یک مشت تیپ که فقط سیگار می‌کشند و شلیک می‌کنند و حرف‌های بی و سروته گنده گنده می‌زنند.
مگر می‌شود فیلم را تماشا کرد و هیچ از آن نفهمید؟ داستانی یک خطی که در نهایت همه چیز به دکتر مصدق ختم می‌شود و البته که این خط و ربط هم چندان پرداخت نمی‌شود. مگر می‌شود به ضرب و زور دیالوگ یک فیلم بلند را پیش برد؟ مگر می‌شود در ذهن بیننده اینهمه علامت سوال ایجاد کرد؟ اگر فیلم تاریخی است پس این‌همه داستانک بی‌سرانجام در آن چه می‌کند؟ اگر فیلم روایت کیمیایی از یک دوره تاریخی در ایران است و ارجاعات فراوان با تاکید بر زیرنویس‌هایی با فونت ماشین تحریر و صدای دکمه دستگاه فوق، چرا بستر تاریخی سیر زمانی خود را طی نمی‌کند؟ اگر داستانی است که در فضاهای دهه سی می‌گذرد ارجاعات فراوان تاریخی چه نقشی دارند؟
حیف از کیمیایی. حیف از آنهمه خاطرات خوشی که با فیلم‌های قبل‌تر او داریم و کماکان رسم رفاقت را به جا می‌آوریم و می‌رویم و روی صندلی میخکوب می‌شویم تا آخرین اثر استاد را ببینیم. حیف از همه ما…

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *