محمدرضا شمس با بیان این‌که در افسانه‌ها بر مهربانی به حیوانات تأکید شده، می‌گوید حیوانات دشمن انسان نیستند.
این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفت‌وگو با ایسنا درباره جایگاه حیوانات در ادبیات داستانی، اظهار کرد: در عصر فئودالیسم، قشر روستانشین با حیوانات زندگی می‌کردند، یا طبقه زیرین خانه‌شان طویله بود و یا بغل خانه. انسان‌ها با حیوانات در کنار هم بودند و با صدای حیوانات روز خود را شروع می‌کردند، حیوانات لازمه زندگی آن‌ها بودند. فیلم «گاو» نمونه بارز این اتفاق است. بچه که بودم به روستا رفته بودیم، گاو پسرعمویم حالش بد بود و داشت می‌مرد. پسرعمویم به سر خود می‌زد که بی‌کس و بدبخت شدم. می‌خواهم بگویم اهمیت گاو در زندگی روستایی به قدری بالا بود که حتی برای آن گریه و ‌زاری می‌کرد، من چون در شهر زندگی می‌کردم، نسبت به این موضوع تعجب کردم و گفتم خب حیوان را بکُش و از گوشتش استفاده کن. او با این حرفم ناراحت شد و به ترکی گفت من دارم یتیم می‌شوم و تو می‌گویی حیوان را بکش. حیوانات در زندگی مردم اهمیت و جایگاه بالایی داشتند و نویسندگان نیز از نقش آن‌ها آگاه بودند و در داستان‌های خود از آن‌ها استفاده می‌کردند. اما کم‌کم این حیوانات از داستان به کناری رفتند و حتی از خاطره‌ها می‌روند و کم‌کم از حوزه ادبیات هم دور می‌شوند.
او سپس گفت: در ایران دو نگاه به حیوانات داریم؛ یکی این‌که به عنوان فانتزی جانوری از آن‌ها استفاده می‌کنیم و در داستان‌ها می‌آوریم. اگر در داستان‌ها جانوران هستند، دلیل مشخصی دارد، بچه‌ها جانوران را دوست دارند، از آن‌ها خوششان می‌آید، بهتر می‌توان از زبان آن‌ها حرف زد و برای کودکان جذابیت بیشتری دارند تا انسان‌ها. حتی در تصاویر، این‌که حیوانی در جنگلی سرسبز است برای کودکی که زندگی شهری دارد با انسان‌هایی که گاه نسبت به جانوران، زمخت‌تر به‌نظر می‌آیند، جذاب‌تر است و این باعث می‌شود سراغ داستان‌هایی بروند که حیوانات صحبت می‌کنند. بچه‌ها چون جاندارگرا هستند همه چیز را جاندار می‌پندارند و خیلی راحت می‌توانند با این موضوع کنار بیایند، بنابراین حیوانات در زندگی آن‌ها، جایگاه واقعی دارند و برایشان باورپذیر است که حیوانات صحبت می‌کنند، کودکان و حیوانات با هم ارتباط برقرار می‌کنند، حتی چون کودکان به نوعی از بزرگ‌ترها تقلید می‌کنند، حیوانات هم کارهای انسان‌ها را تقلید می‌کنند. می‌توان گفت دنیای این جانوران به دنیای بچه‌ها خیلی نزدیک است و برای همین بچه‌ها دوست دارند، نویسنده‌ها هم از این نیاز بچه‌ها باخبرند و سراغ فانتزی جانوران می‌روند.
شمس در ادامه بیان کرد: نگاه دیگری هم به حیوانات داریم که از دیرباز اتفاق افتاده، از زمانی که «مزبان‌نامه» و «کلیله و دمنه» نوشته شده، حیوانات نمادی از انسان‌ها بودند. اگر به دوران نمادگرایی برگردیم می‌بینیم انسان‌هایی که قدرت و هوش و ذکاوت داشتند به جانوری نسبت می‌دانند و جانوری را نماد خود می‌کردند و بعد این‌ها وارد داستان‌ها و قصه‌ها می‌شود. در «کلیله و دمنه» و «طوطی‌نامه» حیوانات به صورت خیلی اساسی، در داستان‌ها حضور دارند. با توجه به سیاست‌هایی که وجود داشته، بستری مهیا نبوده که انسان‌ها حرف خود را بزنند و به خاطر عدم آزادی در بیان سراغ حیوانات می‌روند و از طریق آن‌ها حرف‌هایشان را می‌زنند یا می‌خواستند به شاهزاده و پادشاهی بگویند که پادشاه خوب باید این نکات را داشته باشد و برای این‌که خودشان از مجازات در امان باشند، از حیوانات به صورت تمثیلی استفاده می‌کردند.
نویسنده «دختر نارنج و ترنج»، «تنبل پهلوان» و «قصه‌های بی سر و ته» افزود: البته گاه پدر و مادرها برای این‌که بچه‌ها به حرفشان گوش دهند و کارهایی که نباید بکنند، از حیوانات استفاده می‌کردند و در جایگاه‌های مختلف از تمثیل‌ها استفاده شده و فقط ترس از حکومت نبوده است. خیلی‌ جاها برای این‌که به کسی برنخورد و بچه‌ها هم بهتر حرف را بفهمند، یا برای از بین بردن دشمنی دو قبیله، سراغ جانوران می‌رفتند و مسائل را از نگاه آن‌ها تبیین می‌کردند. البته از طرف دیگران حرفی را گفتن معمولا برای مخاطبان قابل قبول‌تر است، مثلا مستقیم نمی‌گویم که ای انسان، تو داری طبیعت را از بین می‌بری بلکه از طریق حکایتی که حیوانات در آن نقش دارند، می‌گویی که هم جذابیت دارد و هم حکایت را شیرین می‌کند و خواننده داستان نیز ضمیر ناخودآگاهش شروع به فعالیت می‌کند و درمی‌یابد ماجرا چیست و چرا این‌گونه گفته شده است.
محمدرضا شمس درباره پرداختن به حیوانات برای حفظ گونه‌های جانوری نیز با اشاره به کتاب‌های تولیدشده در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در این زمینه، توضیح داد: نویسنده‌ها از حیوانات در داستان‌هایشان استفاده می‌کنند، اما گاه به عنوان نویسنده احساس خطر می‌کنید و می‌خواهید هشدار بدهید. مجموعه‌هایی در این زمینه نوشته شده است و کانون پرورش فکری هم در حفظ گونه‌های درحال انقراض کار کرده است. من هم در این مجموعه درباره «زاغ بور» نوشتم. ما نویسنده‌ها در این مجموعه هشدار دادیم که این‌ها دارند از بین می‌روند و باید مواظبشان باشیم.
او با تأکید بر این‌که در افسانه‌ها و داستان‌های قدیمی‌ ما از جانوران به خوبی یاد شده و در بسیاری از موارد حتی حیوانات درنده به کمک انسان‌ها آمده‌اند، گفت: در داستان‌ها به مهربانی به حیوانات تأکید شده است زیرا آن‌ها را جزو آفریدگان پروردگار هستند و به انسان‌ها یاری می‌دهند و برای طبیعت مفیدند. در افسانه‌ها می‌بینیم نحوه برخورد تشویق به این است که جانورآزاری نکنید و از جانوران کمک بگیرید؛ روباه که نماد حیوانی موذی است بارها و بارها به انسان کمک می‌کند و او را از خطر آگاه می‌کند؛ مثلا در داستان معروف «آیا سزای خوبی، بدی است؟» روباه جان یک انسان را نجات می‌دهد. حیوانات به نوعی یار و کمک انسان‌ها به حساب می‌آیند و نه دشمنشان. در افسانه‌ها بر نیکی کردن به حیوانات تأکید شده و امتداد آن به داستان‌های امروز ما می‌رسد و ما نیز در داستان‌هایمان می‌خواهیم به نوعی بگوییم حیوان‌آزاری نشود، این‌که حیوانات شکار شوند، اتفاق خوبی نیست. جهان هستی را بدون حیوانات زیبا و شگفت‌انگیز تصور کنید؟ دنیای زیبایی نیست، حیف نیست این‌ها از بین بروند؟ حیوانات آفریده خداوند هستند و خداوند آن‌ها را بدون دلیل نیافریده و همین کافی است که انسان‌ها دست از کارهایشان بردارند اما متأسفانه همه حیوانات را نابود می‌کنند. وظیفه ما این است که سعی کنیم و این آگاهی را بدهیم که حیوانات را از بین نبرند. اما نه تنها حیوانات را از بین بردند، تمام جنگل‌ها را هم از بین می‌برند و به تبع حیوانات هم متأسفانه از بین می‌روند.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *