یادداشت / جمشید پوراحمد
سال ۹۶ بود که همراه با تیم چندنفره پروژه مستند «آفرین آفرینش» در کاروانسرای روستای خرانق اردکان مستقر شدیم؛ بنایی تاریخی که یادگاری از دوران قدیم به جهان امروز است.
این یادداشت را صرفا جهت آشنایی با کیفیت و چگونگی مدیریت کشور بر ابنیه تاریخی مینویسم که توسط مسئولان مربوطه انجام میشود. البته ذکر این نکته ضرورت دارد که موارد مطرح شده در مورد کاستیها، بر اساس صربالمثل مشت نمونه خروار است!
***
شاه اسماعیل قد کوتاهی داشت و سیاه سوادی… اما زبان انگلیسی را مسلطتر از زبان مادریاش صحبت میکرد! امور کاروانسرای خرانق، در ید میراث فرهنگی و در اجاره شخصی بود که مدیریتش را گویا به شاه اسماعیل سپرده بودند! اما چرا شاه اسماعیل؟! چون همسر اسماعیل که دقیقا نیم متر از او بلندتر بود همسرش را «شاه اسماعیل من» صدا میکرد! زوج میانسال عاشقی که تنفر در تمامی وجودشان موج میزد!
پشیمان نمیشوید که گذری به کاروانسرای خرانق داشته باشید تا از ارزش فرهنگی و قدمت تاریخی آن آگاه شوید.
به خاطر دارم روزی یک خانم توریست آرژانتینی وارد این کاروانسرا شد… اسماعیل جلو رفت و گفت؛ «من، واتیز یور نیم اسماعیل»(!) شما واتیز یور نیم چی؟! …و در مقابل تمام سئوالهای بانوی آرژانتینی، اسماعیل با اقتدار و محکم می گفت؛ یس! و بدین سان متوجه تسلط اسماعیل به زبان انگلیسی شدم!
هنگام غروب و همزمان با وروذ ما، یک اتوبوس خیلی باشخصیت که پر از تروریستهای روس بود! (لطفا «خرده نگیرد») به کاروانسرا رسید… اولین سئوال من از همسر اسماعیل این بود که توریستها شام چه خواهند خورد؟ زن اسماعیل گفت؛ خورشت کشک!
قابل توجه دوستانی که هنر و مهارت آشپزی را دست کم میگیرند… زن اسماعیل در عرض نیم ساعت با کشک تاریخ مصرف گذشته و تقریبا کپکزده، همراه با مقداری روغن خالص کرمانشاهی و آب، خورشت کشکی با نان بربری به خیک روسها بست که گمان کنم مزه آن همچنان زیر دندان تاواریشها مانده باشد…!
این یک واقعیت کتمانناپذیر بود که همسر اسماعیل برای حفظ و حراست کاروانسرا از جان خود مایه میگذاشت؛ برای همین بود که حال اهالی کاروانسرا و پایداری، اصالت و قدمت کاروانسرا خوب بود و حتی بعضی اوقات به همگی هم خوش میگذشت!
اول اسفند ۱۴۰۱ من با حمایت معاون محترم سیاسی فرماندار اردکان سرکار خانم کرمانیان دوباره و به تنهایی وارد کاروانسرا شدم… کاروانسرا در اثر یک لشکرکشی اما بدون جنگ و خونریزی، به مالکیت سازمان اوقاف درآمده بود؛ از این تغییر مالکیت، همه نگران و ناراضی بودند.
جایگاه مالکیت اوقاف بر این بنای تاریخی همان اندازه بیربط بود که تصور کنید برای گرفتن اجازه چاپ کتاب و ساخت فیلم، به اداره کار و امور اجتماعی مراجعه میشد، یا برای کسب انشعاب گاز، به سازمان صداو سیما مراجعه کرد یا برای دریافت ویزا به سازمان آتشنشانی!
طعم مالکیت برای اوقاف و اوقافیها دراین کشور پربرکت برکتسوز(!) چقدر جذاب و شیرین است!
از دیدگاه من این تغییر مالکیت به مانند انداختن یک بمب بیکفایتی بود که با ناکارآمدی و عدم دانش مدیریتی، به کاروانسرای خرانق اصابت کرد! بعد از ۱۵ روز حضور و تلاش و پیگیری این پرسش که چرا اوقاف و چرا و چگونه اداره اوقاف اردکان؟!
اداره کاروانسرا را در اختیار خواهران الیزابت مانتگامری و الیزابت ماس گذاشتند؟!
در خرانق آثار باشکوهی دیگر مثل قلعه و منارجنبان وجود دارد… که تمامیت این مجموعه ارزشمند در اختیار مافیای خواهران الیزابت مانتگامری و الیزابت ماس است!
پروپاگاندای الیزابت مانتگامری از پلتفرم معنادارش خارج و کاملا دستکاری شده و از نوآوریهای منحصر به فرد الیزابت مانتگامری است!
دقیقا مثل «چای ماسلا»ی تقلبی… الیزابت اصولاً جواب سلام نمیدهد و اهل گفتن سلام هم نیست! ظاهراً با سلام و درود اختلاف دیرینه دارد! الیزابت مانتگامری مرسدس بنزی دارند که نمیدانم چرا در بازسازی شکل پراید تصادفی شده!
الیزابت بادیگارد دوازده ساله فربهای دارد که شدیدا اهل خشونت و فحاشی است؛ البته نقش و ارتباط دیگرشان مادر و فرزندی است! الیزابت برخورد احتماعی و میزان سوادش در حد انگلیسی صحبت کردن همان شاه اسماعیل است!
در این سرزمین آفتزده الیزابتی… چنانچه بنده نوعی بخواهیم بیشتر از این به جزئیات بپردازیم علاوه بر اتلاف وقت، شأن و شخصیت والای خواننده گرامی نیز خدشهدار میشود.
انگیزه نوشتن این یاداشت، اتفاق درد آور و غمانگیزی بود که نگرانی مرا به عنوان یک پدر، هزارچندان کرد…
با جوانی برخوردم که در ایتالیا رشته معماری خوانده و به زبان انگلیسی، فرانسه و ایتالیایی کاملا مسلط و چندین کار مرمت بناهای تاریخی را در شیراز و اصفهان انجام داده بود…
این جوان در درخواست خود عنوان کرده بود که حاضر است بدون دریافت حقوقی، کاروانسرا را احیا کند و در زمان به سوددهی رسیدن، مختصر درصدی بگیرد… برای پیشنهاد این جوان پرشور و باانگیزه، نه کسی پشیزی ارزش قائل شد و نه برای آن ترهای خرد کرد!
از الیزابت سئوال کردم چگونه بدون سرویس بهداشتی و حمام میخواهید ایام نوروز اتاقهای کاروانسرا را به تورهای خارجی بدهید؟!
الیزابت جواب داد؛ با لیدرها صحبت کردیم که توریستها را سرپا بگیریم!!
البته در زمان شاه اسماعیل کاروانسرا چندین سرویس بهداشتی داخلی و خارجی و حمام نسبتا مناسبی داشت… اما امان از دوران مدیریت الیزابت بر بنای تاریخی خرانق اردکان!
شاید کاروانسرای روستای خرانق اردکان و بیتوجهیها به آن مشتی نمونه خروار باشد و همینهاست که ما را ناچار میسازد تا خطاب به جناب وزیر میراث فرهنگی بگوییم:
به چه کار آیدت ز گل طبقی؟!
از گلستان اقتدار و دانش ببر ورقی!
آقای وزیر!
ما ز یاران چشم یاری داشتیم…
بدون دیدگاه