یادداشت رسیده / مجتبی نادری سورکی
بررسی کارنامه هنری هومن سیدی نشان می­‌دهد که بر خلاف هومن سیدیِ بازیگر، که عموماً کاراکتری مشخص و تکراری از او را در فیلم‌ها و سریال های مختلف می‌­بینیم (جوان بی‌خیال و باهوش که دیالوگ‌ها را تند تند ادا می کند، اما کم حرف و البته با‌نمک است)؛ هومن سیدی در مقام کارگردان اما جسور و اهل ریسک، همواره به دنبال کسب تجربه‌های جدید و محک زدن خود با ساخت اثرهای سینمایی متفاوت و با موضوعات بکر است. ابتدا در «خشم و هیاهو» از یک قصه شنیده شده، روایتی جدید و فیلمی متفاوت ارائه می‌کند. در «مغز‌های کوچک زنگ‌زده»، داستانی بدیع از خشونت، فقر و اعتیاد ارائه می­‌کند و حتی سلیقه خود در ساخت فیلم‌های مافیاییِ مربوط به موارد مخدر را در قالب ایده‌ای جدید که رگه‌هایی از ژاندر علمی-تخیلی هم دارد، این بار در فرم سریال و با عنوان عجیب «قورباغه»، در نمایش خانگی با مخاطب به اشتراک می‌گذارد.
سیدی، این بار در «جنگ جهانی سوم»، ایده‌ای بکر را دستمایه ساخت یک فیلم درام و تراژیک قرار داده است. او، فیلمبرداری جنگ جهانی سوم را به پیمان شادمانفرِ، فیلمبردار مورد علاقه‌اش محول کرده و خود نیز کارگردانی، تهیه‌کنندگی، نویسندگی و البته تدوین آن را عهده‌دار است تا این اثر بیش از همه، متاثر از سلیقه و ذهنیت خود سیدی باشد. نتیجه آن نیز البته فیلمی منسجم با دکوپاژ دقیق و میزانسن حرفه‌ای است.
«جنگ جهانی سوم»، قصه کارگر روزمزد ساده‌ای با نام شکیب (با بازی محسن تنابنده) است که زن و بچه‌اش را در زلزله از دست داده و اخیراً با یک روسپیِ جوان و کر و لال با نام لادن (با بازی مهسا حجازی) در ارتباط است. شکیب به همراه عده‌­ای دیگر، از دور میدان شهر برای کارگری در پشت صحنه یک فیلمِ در حال فیلمبرداری در فضای باز در منطقه‌ای در شمال کشور، که در مورد هیتلر و کشتارهای او در اردوگاه‌های کار اجباری یهودیان است، انتخاب می‌شود. بازیگر نقش هیتلر سکته می‌کند و خیلی اتفاقی نقش هیتلر به شکیب می‌رسد! با طولانی شدن فیلمبرداری و اصرار لادن، شکیب او را در محل استقرارش که حالا دکور خانه هیتلر است پنهان می‌کند و این شروع ماجراست.
قصه فیلم «جنگ جهانی سوم»، ماجرای تبدیل شدن شکیب از کارگری ساده، بی زبان و بی‌آزار به یک هیتلر در ابعاد خودش است. آنچه روایت می شود، کشش لازم را دارد و بیننده را نه تنها به خوبی تا انتها با خود همراه می‌کند، بلکه در یک سوم پایانی، او را به دیدن یک پایان‌بندی غیرقابل پیش‌بینی دعوت می‌کند. جنگ جهانی سوم، تاویل‌ها و استعاره‌های زیبایی را نیز علی‌رغم سادگی دیالوگ‌ها در خود جای داده است: در فیلم، نصرتی (با بازی نوید نصرتی) و رستگار (با بازی حاتم مشمولی) که به ترتیب نقش‌های تهیه‌کننده و کارگردان را بر‌عهده دارند، در حال ساخت فیلمی در مورد هیتلر و اردوگاه های آشویتس در شمال ایران‌ هستند (صحنه‌هایی که البته توسط خود محلی‌ها و سیاهی لشکر‌ها هم مسخره می‌شود و همین خود یک طنز تلخ در فیلم سیدی است). هر دو اما در نهایت خودشان به هیتلر تبدیل می‌گردند! در یک سکانس، وقتی شکیب که در حال بازی در نقش هیتلر است، سیلی‌های خود را از روی رحم خیلی آرام نثار اسیر‌ها می کند، کارگردان او را به گوشه‌ای برده و از شکیب می‌پرسد که آیا هیتلر را می‌شناسد و پاسخ او منفی است (شکیب نیز در انتها به هیتلر تبدیل می شود، بدون آنکه او را بشناسد!). کارگردان اما ادامه می‌دهد که اگر کسی به همسر و فرزندت در جلوی خودت جسارت کند هم اینگونه او را می زنی؟ و شکیب پاسخ می‌دهد که نمی‌زنم (یعنی به جای زدن، می‌کشم) و جالب آنکه اولاً کارگردان این صحنه را تغییر می‌دهد تا به جای سیلی زدن، هیتلر با تفنگ و از نزدیک به اسرا شلیک کند و دوماً همین اتفاق در نهایت برای خود شکیب رخ می‌دهد! در سکانس آخر نیز شکیب با لباس هیتلر در یک سر میز بزرگ شام، در نمایی شبیه به تابلوی شام آخر می‌نشیند تا شاهد اجرای نقشه نهایی‌اش باشد. تمام عوامل، در شرایطی در سکانس آخر به کام مرگ می‌روند که هیچ یک مقصر قتل نبوده و همگی بی‌گناه بودند، درست مانند تمام زندانیان به کام مرگ رفته‌ی اردوگاه‌های آشویتس! استعاره‌ها حتی در نام خود فیلم نیز نهفته‌اند، “جنگ جهانی سوم” انگار نبردی است که در یک طرف آن شکیب و در طرف دیگر می‌توان گزینه‌های بیشتری را متصور بود. از تیم فیلمبرداری گرفته تا حتی خود شکیب!
مجموعه بازی‌ها در فیلم جنگ جهانی سوم قابل قبول است. سیدی، که به درستی فهمیده است بخش اعظم موفقیت فیلم‌­اش، در گرو نوع بازی بازیگر نقش اول است، به محسن تنابنده برای بازی در نقش شکیب اعتماد می‌کند. اعتمادی که تنابنده با ارائه یک بازی خارق‌العاده و فراتر از انتظار به آن پاسخ داده است.
تنابنده، یک تنه بار بازی را در کل فیلم به دوش می‌کشد تا حتی نقص‌های بازیگری دیگران (نظیر حاتم مشمولی در نقش کارگردان) کمتر دیده شوند. تنابنده، مسخ‌شدگی تدریجی شکیب را از یک کارگر ساده به یک هیتلر انتقام جو باورپذیر ساخته است و در هیچ مرحله‌ای از این پوست‌اندازی، عجله نمی‌کند.
بازی تنابنده در جنگ جهانی سوم به گونه ای است که به نقش‌های مکمل نیاز ندارد و سایر نقش‌ها از نقش‌های ششم و هفتم شروع می‌شوند!
جنگ جهانی سیدی اما بدون ایراد هم نیست. فیلم از دیدگاهی دیگر عملاً شاید شاخ و برگ دادن به قصه‌ای است که در دو خط قابل بیان است! لذا، انتظار می‌رفت مخصوصاً وقتی سیدی از کمک آرین وزیر دفتری و بالاخص آزاد جعفریان (که در کنار سعید روستایی از نویسندگان فیلم دیالوگ محور «برادران لیلا» بوده است) بهره برده، شاهد دیالوگ‌هایی عمیق‌تر و شنیدنی‌تر، و شاخ و برگ‌هایی دلپذیرتر بر بدنه قصه‌ی موجود در فیلم می‌بودیم.
با این همه، جنگ جهانی سوم که تقریبا از هیچ جشنواره فیلمی دست خالی بیرون نیامده است، در ادامه‌ی فیلم‌های قبلی سیدی، فیلمی دیدنی و بی‌نظیر است که نشان از پختگی و بلوغ سیدی در فیلمسازی دارد و طرفدارانش را بیش از پیش منتظر و مشتاق به اثر بعدی او باقی خواهد گذاشت.

2 دیدگاه

  • تحلیل جالبی بود.
    البته من فیلم را ندیدم اما نوع نگاه نویسنده ی این نقد بسیار برایم جالب بود.
    کارهای سیدی به نظر من همه خوب اند.

  • سلام و عرض ادب
    نقد هوشمندانه و برتر از حیث ادبیات و ساختارگرایانه از حیث پایبندی به اصول و مبانی نقد
    پیروز و پاینده باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *