یادداشت / جواد کراچی
سرکار خانم مرضیه برومند.
با اندوه و با دلی شکسته مینویسم.
لحظه لحظه روزهای گذشته با ریختن اشکم توام بوده. بی کلامی و با بغضی در گلو مانده.
نه شما را دیدهام و نه در این سالهایی که در این حرفه فعال هستم کاری با شما داشتهام که فکر کنید به دنبال تسویه حساب با شما هستم. پس خواهش میکنم بدون هیچ پیش داوری این نوشته را بخوانید.
داریوش مهرجویی را با ساختن فیلمهایش از همان اوایل شروع کارش دنبال میکردم و میستودم. و درست شناخته بودمش تا اینکه در اوایل دهه هشتاد که در باره فیلمهای گاو، پری و سارا و معرفی او به بینندگان تلویزیون وی دی ار، آلمان، فیلم مستندی ساختم و چند روزی را با او بودم و بودیم.
داریوش هر چه بود خودش بود، بیهیچ تکلفی؛ بیآلایش و بیپیرایه و بیریا.
اینکه چرا با جرأت این چنین خصلتی را در دوره و زمانه تزویر و ریا به او نسبت میدهم، بیشک نتیجه دنبال کردن کارهای او چه مکتوب و چه سینماییست.
او اگر اعتراضی داشت به زبان میآورد و اگر دور از مرزهای مام وطن، نوباوگان نابالغ به دنبال سوءاستفاده از او بودند باز هم میدانست که مطالباتش را باید در اینجا، و در خاک وطن به زبان بیاورد و نه در دامان پلیدان شیطانصفت.
امروز پس از بازگشت از مراسم خاکسپاری و در میدان فردوسی به دوستی که همپایم شده بود قهوهخانه کوچکی در کنج خیابان را نشانش دادم و گفتم در این قهوهخانه صبحانه میخوردم و پس از آن برای دیدن فیلمهای جشنواره سپاس به سینماهای آن دوران میدویدم.
برای مرحوم پدرم آمرزش طلبید که هزینه سفر از شهرستان به پایتخت را فراهم میکرده. اما در همه این سالها که در تهران زندگی کردهام و به مدد عشق در کار ساختن فیلم هستم هرگز شما را و فیلمهای شما را دنبال نکردهام و باز به جرأت مینویسم و میگویم که هیچیک از کارهای شما را هم ندیدهام.
از روزی که در اوج بحران در سینمای کشورمان که هیچ کس حاضر نبود مسئولیت خانه سینما را به عهده بگیرد، و شما قدم رنجه فرمودید و متقبل شدید، میدانستم که چنین لحظهای فرا خواهد رسید.
اما نمیدانستم که در روز بدرود با مهرجویی عزیز شاهد رسیدن و رو در رویی فکری با شما میشوم.
سرکار خانم برومند. چه نیازی بود که یک فیلمساز در روز بدرود با مهرجویی از جنگ با اسرائیل سخن به میان بیاورد و مشتهایش را گره کند. آنهم نه از زاویه قدرت بلکه از زاویه التماس و خواهش و طلبیدن، مهر و محبت از مسببینی که نه لطفی به مهرجویی و نه لطفی به دیگر هنرمندان واقعی این آب و خاک داشتهاند.
این روی کلام شما بیشتر به مادینگران نزدیک هست تا هنرمندان متعهد به فکر و فرهنگ و اندیشه.
حتما صدای اعتراض مردم در پس گفتههای خودتان را شنیدید.
سرکار خانم برومند!
سینمای ایران و موجودیت سینمای ایران پس از انقلاب نتیجه درایت و تفکر و اندیشه داریوش مهرجویی و تنی چند از همفکران او در آن سالهای اولیه پس از انقلاب است، شماها میوهچینیان این باغ هستید.
به یقین میدانم اگر مهرجویی زنده بود رو به شما میغرید.
از چه کسانی میخواهید که مهربان باشند؟
اگر میخواهید با آن مشتهای گره کرده سرباز بشوید. باید میدانستید که جای آن در مراسم خاکسپاری مهرجویی نیست. شما نمیتوانید قیم مابقی بشوید.
کشور ما نیازمند آرامش و ثبات است، نه جنگ و خونریزی.
کشور ما نیازمند سینمای واقعی است. نه پولهای بیتالمال را مابین خودشان تقسیم کردن.
۲۶ مهر
بدون دیدگاه