یادداشت / جواد کراچی
سینمای ملی ایران یا همان موج نو سینما که قبل از انقلاب بر پاهای خودش ایستاده بود و بطور مستقل و بدون نیاز به هزینه کرد پول بیت المال راه فرهنگی خود و رابطه فکری خود با بینندگانش را یافته بود، ناگهان با وزیدن طوفان انقلاب جا را برای افرادی باز کرد که نه شناختی از سینما داشتند و نه تجربه هنری داشتند و نه تحصیل کرده این رشته تخصصی بودند.
هر چه بود چیزی نبود جز عشق به دیده شدن یا همان شهرت طلبی و یافتن جایگاهی در جامعه ای متحول و متزلزل شده.
معماران تازه به دوران رسیده این حرفه، آرام آرام تنظیم مانیفیست نوین نانوشته ای را دیکته کردند.
دیکته کردند به جوانانی که قرابت بسیار نزدیکی با خودشان داشتند. چنانچه بارها در رسانه ها، همان جوانان دیروزی و هنرمندان شهیر امروزی، خودشان اذعان داشته اند که بدون داشتن پشتوانه و یا خرد و دانش این حرفه، کار را شروع کردهاند.
به هر صورت، چهل و اندی سال می گذرد و اکنون بازنشستگانی هستند در خانه نشسته که شاهد نتایج و نظاره گر گل کاری های خودشان هستند.
به اصل موضوع می پردازم.
مانیفیستی کاذب و بدون مطالعه و شناخت از این هنرصنعت که کار را به اینجا کشاند.
(فیلمنامه ها نباید تعبیرپذیر باشند)
جملاتی سنگین و سخت که ستون سینمای ملی ایران را نشانه رفته بود و وامانی در آن، نتیجهای جز خشک کردن دماغ (مغز) از طلب بحث و دلیل نداشت و بی شک مرگ سینما را در پی داشت.
وابسته بودن به بودجه دولتی چیزی نیست جز مرگ سینما.
جمع بندی آنان در بیانیه ای نانوشته و این زاویه نگاه به سینما، نشان دهنده تسلط خواهی، تثبیت جایگاه و از دست ندان موقعیت به وجود آورندگان این تفکر در سینمای بعد از انقلاب، بوده و هست.
سفارش دهندگان چنین میگویند (فیلم های ساده و روان می خواهیم)
حال آنکه انسان بدون تخیل با چهار پایان تفاوتی ندارد و زیست شناسان هم بر متمایز بودن انسان از حیوانات بخاطر قدرت تخیل آنان تاکید داشته اند.
جهل را باید تعریفی دوباره کرد.
تخیل و یا خیال اندیش بودن. جهل نیست. اما آنان جهل میخواستند و با این مانیفیست آغاز کرده بودند.
شالوده جهل را با ممنوع کردن تخیل پایهریزی کرده بودند.
تخیل و یا خیال اندیش بودن، مثبت است. اما جهل و جهالت منفی و توهینآمیز است.
تاریک اندیشان آن زمان، حق تحمیل و تجاوز و بایکوت و سرکوب خردورزان را روا میداشتند و با بی تفاوتی از کنار آن می گذشتند. همزمان برای گریز، در آبریزگاه دیوار، سوراخی را برای خودشان پیشبینی کرده بودند.
سینما، تخیل است. اما جهل نیست.
به سراغ خیالات مردم رفتن و با مصالح موجود آن، داستان نوشتن. ظرافت فکری و اندیشهای را میطلبد و تاثیرپذیری آن، زمانی اتفاق میافتد که انسان از طریق تخیل، به احساس مشترک و پیوستگی مشترک با آن موضوع یا با آن فیلم برسد.
خیال، یک نیروی آفریننده است که انسان برای روند تعالی و تفکر بدان متوسل میشود و برای پرورش دادن معرفت انسان، نیازمند آن هستیم تا از این راه بتوانیم به مفهوم اندیشی برسیم. به فرهنگ برسیم.
برای پرورش فرهنگی سینمایی که در خدمت پروراندن فرهنگ جامعه باشد. نیاز مبرم به ویژگیهای نو آفرینی، تعبیر و تفسیر پذیری، و تخیل داریم تا از فروپاشی بیشتر سینما، جلوگیری شود.
تعبیر و تفسیر یک فیلم، پرورش دهنده قدرت تخیل و قدرت کلام است.
مگر سینمای ما هدفی جز این دارد؟
بدون دیدگاه