سایت ایران تئاتر / علیرضا نراقی: نمایش «پردهخانه» نوشته بهرام بیضایی و به کارگردانی گلاب آدینه که مدتی است در تماشاخانه شهرزاد اجرا میشود نمونه درست و کاملی است از آنچه نمایشی بههنگام میتوان خواند. نمایشی که در زمان و مکانی درست اجرا میشود. مخاطب بهسادگی میتواند ارتباط این اجرا را با زمینه و زیست اجتماعی خود درک کند و این در زمانه انکار و تقلیل تئاتر به هنری تبعیدی و عقیم، تاباندن لکهای نور است بر چشمها و اذهان جویای روشنایی. اثری که دریچهای تازه در باب رابطه زنان و قدرت میگشاید و امروز چه تأملی است که از این ضروریتر باشد؟ متنی که تلاش دارد امروز را در گسترهای تاریخی بنگرد. نمایش بیانگر همخانوادگی استبداد و مردسالاری است. به همین دلیل هم آزادی را در تغییر موقعیت زن در این بستر مینگرد. در «پردهخانه» با همنشینی اندرونی و سیاست- بهواسطه سلطان و زنانش- روبهرو هستیم و فرهنگی را میبینیم که در آن زن بهعنوان نماد لذت- از نگاه مردانه- ناگزیر از حصر در اندرون است تا در تسلط مردان باقی بماند و جامعه بهواسطه کنترل او بهعنوان نیروی زایش، بهسادگی آزادی را با دستان خود طرد و انکار میکند.
متن بیضایی متعلق به سال ۱۳۶۳ است و سؤال این است که متنی که سیوهشت سال پیش نوشته شده، چرا تا این اندازه اجرایش در امروز بههنگام و درست است؟ بههنگام و درست به این معنا که با بیرون از خود، با حال و هوای شهری که در آن اجرا میشود ارتباط برقرار میکند و به مخاطب خود نسبت به واقعیت هر روزه جامعهاش دید و ایده میدهد؟ دلیل این مسئله بدون شک همان عنصری است که اهمیت بیضایی را در تاریخ ادبیات نمایشی و روشنفکری ایران بیبدیل ساخته است. اثرات بیضایی بر ادبیات نمایشی ایران بسیار گسترده است، هرچند که تئاتر ایران بسیار نحیفتر و فقیرتر از آن بوده که ادامهدهنده تمامی یا حتی بخشی از آن ابداعات باشد، اما خود بیضایی به اندازه یک جریان، ادبیات نمایشی و تئاتر ایران را غنی کرده است. بیضایی زبان نمایشی و دیالوگنویسی را وسعت بخشیده، در ایجاد شکلی از روایت خودبسنده و متمایز از درام غربی که به ادبیات و اندوختههای نمایشی شرق بازمیگردد، پیشرو است و به معنای واقعی کلمه در چند ژانر متفاوت نمایشی آثاری درخشان خلق کرده و در هر کدام از آثارش در مفردات ساختار درام و ژانر، بدعت ایجاد کرده است؛ اما اهمیت بیضایی بههیچوجه محدود به قدرت او در ابداعات و پردازش فرم نیست، بیضایی در عین خلق فرمی منحصربهفرد، در برابر جریانات هنری، سیاسی و اجتماعی مرسوم در هر دورهای، مروج خردگرایی انتقادی و فردگرا بوده است. به همین دلیل هم انتقاد او همواره انتقاد به ریشهها بوده است؛ به اشتباهات اولیه و درونی ما. بیضایی از طریق فرم پیچیده و نوی آثارش، مسائل جامعه ایران را در افقی تازه بازنگری کرده است. او کمالگرایی خود در ساختار را به وسواس گفتن حقیقت گسترش داده است و به همان اندازه که زبان را پالوده کرده، به شکلی عقلگرا و ملموس، مسائل و مصائب تاریخی جامعه را شفاف ساخته است.
بیضایی همواره از معنای تاریخ پرسیده، از اینکه اگر بناست ما مدام تاریخ را تکرار کنیم پس چرا تاریخی هست؟ و چرا ما از تاریخ به جای عبرت گرفتن و خواست تغییر، تنها تکرار کلیشهها و اشتباهات خود را میآموزیم؟ اهمیت بیضایی در اینجاست، اینجاست که درام ایرانی بهواسطه بیضایی توضیحی میشود در باب انسان ایرانی و چیستی ایران. به همین دلیل هم هست که هر اجرایی از متنی از بیضایی در هر زمانی که نوشته شده باشد، در نقاط عطف و گرههای اجتماعی بههنگام و منطبق جلوه میکند. این خاصیت نگاه تاریخی و انتقادی اوست، خاصیت شناختی که از جامعه ایران دارد و شکلی که این جامعه را به بیان میآورد. بیضایی از این جهت شبیه به فردوسی است، قهرمانی است همچون شهرزاد قصهگو، اصلاً شبیه به خود گلتن است؛ شخصیت محوری نمایش «پردهخانه». گلتن زن صحنهدار و قدرتمندی است که ذهن مشوش و روح بیمار شاه مستبد را به کنترل میگیرد، نمایشگردان و بازیسازی است که در پستو سیاست آموخته و از تاریخ حقیقت را دریافته و به این طریق از روایات و کتابها نمایش میسازد برای پس راندن مرگ و پیش آوردن رهایی.
در «پردهخانه» ما با زنانی روبهرو هستیم که بیشتر از اعضای دربار شبیه به اسیران آن هستند. زنانی که مدام بازیچه خواست سلطان میشوند و همگان از خواجهها تا خدمه آنها را ابزار میبینند. زنانی که زینت پنهان دربارند مگر به زمان نیاز شبانه سلطان یا وقتیکه همچون کالایی به سرزمینهای دیگر هدیه میشوند؛ اما زنان خطی از زندگی را ادامه میدهند، حتی وقتیکه همچون کالایی مدفون انکار میشوند. گلتن و زنان بازیخانه منفعل نیستند. آنان همچون زنانی که بیضایی از تاریخ فراخوانده، قصهگو و حافظ روایت و فرهنگاند. آنها با برخوانی و بازی و شبیه سخن میگویند و بر واقعیت سخت نفوذ میکنند. بازی خود نوعی کنش است و ابزاری برای تغییر دادن بازی قدرت. صحنه جای به چالش کشیدن سلطان از طریق مجذوب کردن اوست.
گلاب آدینه در اجرای کمالگرا، خوشریتم و دقیق خود از متن بیضایی مهمترین کار را که همان عینی کردن درست و جذاب جهان متن باشد، به ثمر رسانده است. کاملاً واضح است که کارگردان عناصر پراهمیت متن را که شامل زبان پالوده و دقیق، درامی پر کشش و جذاب، موسیقی و عناصر نمایشهای ایرانی و… میشود، با وسواس و بدون تقلیل به اجرا رسانده است. اتکا بر فضاسازی بازیگر یکی از عناصر مهم در اجراست. فضاسازی بازیگر به این معناست که بدن و بیان بازیگر فراتر از آنکه سازنده یک شخصیت باشد، شاکله و فرم نمایش را ایجاد میکند و به شیوه اجرا هویت و لایههای مختلف نمایشی میبخشد، امری که از عناصر ذاتی و بسیار مهم متون بیضایی است و معمولاً دستیابی به آن جز خود او، برای کمتر کارگردانی میسر است. در «پردهخانه» ابزار بازی محدود است و هیچچیز اعم از صحنه، لباس، چهره و حتی میزانسن بر بازیگر غلبه ندارد. همه این عناصر ابزاری است برای اینکه خود بازیگر فضا و رخداد را تجسم و عینیت ببخشد. در این میان نورا هاشمی با حضور تحسینبرانگیز خود بهعنوان بازیگر نقش گلتن، در به وجود آوردن این فضا، طراز دیگری از توان بازیگری خود را به نمایش گذاشته است. اساساً بازی یکدست و پرزحمت گروه بازیگران بازیخانه از نقاط عطف این نمایش محسوب میشود. در نمایش بازیهای خوب دیگری هم میبینیم که همه همچون میزانسنی که روی صحنه شکل گرفته، ارکستری هماهنگ و باشکوه را رقم زدهاند. بازیهای مبتنی بر موسیقی با بهترین کیفیت و بدون تقلیل و لکنت اجرا میشود، بهنوعی که پس از مدتها روی صحنه تئاتر ایران موسیقی و حرکت موزون با آن را میتوان باور کرد و جدی گرفت، نه لوث و مبتذل و دمدستی است، نه ترسیده و ناقص و خودپنهانگر. اجرای متون بهرام بیضایی اساساً ساده نیست، هرچند که هر وقت توسط خود او اجرا شدهاند به نظرمان رسید که چقدر ساده و روان میتوان دیدشان و اجرایشان کرد. جادوی آن اجراهای روان استاد در تسلط و شناختی بوده است که او بر زبان و ساختار اثر خود دارد. گلاب آدینه اما از معدود کارگردانان تئاتر ایران بوده است که با وجود اینکه طعم خود را در اجرا به وجود آورده است و تفاوتهای سلیقهاش با بیضایی را میتوان دید و به رسمیت شناخت، اما به آن کمالگرایی، یکپارچگی، شفافیت و روانی اجراهای خود بیضایی بسیار نزدیک شده و از نمایشی پر تنش و چالش یک اثر خوش ریتم و سرحال به وجود آورده که در عین تطبیقپذیری و جدیت اجتماعی خود، سرگرمکننده است و مخاطبش را از ایده خود در هر سطحی پر میکند؛ و تئاتر خوب مگر چیزی جز تجربهای است برای پر شدن، برای غنیتر زیستن، برای روشن شدن چشمها و اذهانی که پشت دیوار تاریکی ماندهاند؟
بدون دیدگاه