یادداشت علیرضا رییسیان در سالمرگ سیفالله داد
در مراسمی که به همت کانون کارگردانان و برای درگذشت سیفالله گرفتیم، در مجموع سخنانی که ایراد شد، یک دریغ بزرگ برای نبودن کارگردانی خودساخته، فهیم و مدیری دانا و تنها آشکار بود؛ لحن تند دوستان، شب آرام باغ فردوس را آشفته کرد!
دوران کوتاه مدیریت سیفالله در سینما، چنان نشانی از آزاداندیشی داشت که مخالفانش هنوز هم نتوانستهاند آن را محو و یا کامل کنند!
برای شناختن آنچه انجام داد باید به شخصیت محکم و منظم و مبرای از فساد و ناپاکی او نگریست.
بعضی او را کم انعطاف و حتی خودرای میدانستند که رفاقت را پاس نداشت. مدیری که منافع فردی و جایگاه خویش را بر سرنوشت و آینده سینما ارجحیت نداد!
برخی دیگر هم از نام و اعتبار وی برای به هراس انداختن و زمینهسازی برای حذف دیگران سود میبردند!
متاسفانه هر دو گروه موفق شدند و کار نیمه را بهتر از پایان خوش امور دانستند. تنها عدهای اندک با سیفالله همداستان ماندند تا بدرود آخر…
سینمای ما تصویری از کلیت نامهربانی و عدم درک صحیح متولیان و همکاران است؛ تجربه عقیم مانده دوران سیفالله داد نمونهای از شعار دادنهای بدون محتوا و اعتقاد سطحی مقامات دولتی نیز هست. مقاماتی که بنا به هر دلیلی نه خواستند و نه گذاشتند جامعه سینمایی از اندیشههای بارور و عملکرد دوران مدیریتی سیفالله، بهرهای افزونتر ببرد…
دریغ که تحمل نشد و یاران همراهی نداشت!
یاد سیفالله مانا و حاضر است… آنکه اندیشه میکرد و در عمل سختگیر بود و جدی.
بدون دیدگاه