جمشید پوراحمد

ما و تو خرابِ اعتقادیم
بت‌، کار به کفر و دین ندارد

***

رفاقت و برادری من با بهمن مفید به واسطه مرتضی عقیلی کلید خورد.
منوچهر نوذری، فریبا خاتمی و پوری بنایی همگی یک دل و یک صدا‌، انسانیت، افتادگی، مرام و صداقت بهمن مفید را برایم به معرض نمایش گذاشتند؛ به مرور زمان در کنارش چون مرید و مراد شاهنامه را آموختم و هرچه به مراد نزدیکتر، ایمان و اعتقادم به صاحب راز محکم‌تر شد.
ریشه بهمن مفید در خاک عرفان تنومند و پربار شد و به همین دلیل ترس، اضطراب و نگرانی را نمی‌شناخت.
بهمن مفید دینداری بدون ریا، تزویر و تظاهر بود.
آندرانیک مکانیک ماشینم، مسیحی بود؛ یک بار باید با بهمن مفید به شمال می‌رفتیم… برای تعویض روغن و لنت ترمز نزد آندرانیک رفتیم؛ یک ساعتی طول می‌کشید تا ماشین آماده شود، بهمن مفید پیش آندرانیک ماند و من دنبال کاری رفتم… وقتی برای گرفتن ماشین برگشتم، اصلا حال آندرانیک خیلی خوب نبود!
مدتی بعد فهمیدم روزی که بهمن مفید نزد آندرانیک ماند، از فرصت استفاده و در بالکن تعمیرگاه نمازش را می‌خواند، نوای زیبای خواندن نماز بهمن، آندرانیک را به دنیایی از اعتماد و اعتقاد می‌برد؛ آندرانیک توسط بهمن مفید نماز را می‌آموزد و نمازخوانی حرفه‌ای می‌شود!
شب عید فطر بهمن مفید با دوستی قرار گذاشته بود تا صبح عید به مسجد الجواد میدان هفت تیر بروند… از بهمن پرسیدم مسجد برای چی؟ گفت نمی‌دانم! گفتم وقتی نمی‌دانی پس چرا می‌روی؟! گفت می‌روم و برمی‌گردم و به سمع و نظر شما می‌رسانم!
طرف‌های ظهر رفتم سراغش تا خود ببینم بهمن مفید را چرا به مسجد برده‌اند!
در میدان ولیعصر، پروین سلیمانی را دیدم و‌ او را هم با خود همراه کردم؛ نزدیک مسجد با صحنه نگران‌کننده‌ای مواجه شدیم… موج بزرگی از مردم دور میزی حلقه زده بودند.
از صبح در کنار مسجدالجواد میز و صندوقی را به اتفاق متولیان مسجد و با حضور بهمن مفید گذاشته بودند؛ آن تجمع بزرگ مربوط به طرفداران بهمن مفید بود، آنها باور نداشتند که او به زادگاه و خاکش برگشته… (راستی قیمت محبوب بودن، مردمی بودن، در روح و جسم هم‌وطن‌های سرزمینت جای داشتن چه میزان است؟!)
یکی از امنای مسجد می‌گفت حضور بهمن مفید در این چند ساعت جمع‌آوری فطریه را نسبت به سال گذشته پنجاه برابر بیشتر کرده بود!
چه خوب که هنرمندی مانند بهمن مفید و تمام هنرمندانی چون او، می‌توانند در اعتقادهای کمرنگ‌ شده این روزها این چنین مفید و تاثیرگذار باشند،
دلم می‌خواهد بدانم کسانی که تیشه به ریشه بهمن مفیدها زدند، کی و کجا جوابگو خواهند بود!؟ بهمن مفید خیلی
هوای فرزندم نریمان را داشت. او وقتی می‌خواست سیگارش را روشن کند فندکش را می‌گرفت طرف نریمان و به شوخی می‌گفت بسوزنم!؟ و پسرم عشق می‌کرد و پا به فرار می‌گذاشت…
بهمن مفید زندگی را چون کلایداسکوپ می‌دید و رفاقتش مثل ایستادن روی سیمان خیس بود که هرچه بیشتر بمانی رفتنت سخت‌تر می‌شود… زمانی هم که بروی؛ جای پایت برای همیشه باقی خواهد ماند.
با صدای بلند می‌گویم؛ بهمن مفید عزیز، جایت واقعا خالی‌ست…

 

1 دیدگاه

  • درود…..
    عشق معجزه میکند. به این حقیقت نباید شک کرد، مگراینکه به حضور و وجود روح در کالبد انسانی خود شک داریم! این اتفاق فراتراز درک ما ادمها نیست مگر عاشق نشده و دلتنگ آفریدگارخود نشده باشیم، همان اتفاقی که بین جناب بهمن مفید در لحظات حضورش بروجود ان مکانیک مفید واقع شد. ما در این روزها ردپای سیمانی از رفاقتها را نمی بینیم، همانگونه که داستان معجزه یک عشق قلابی نه تنها بر وجود مردم مفید واقع نشده بلکه بلای جیب وجان مردم شده!؟ نه انکه اصلا نیست نه! انچه هست هم در زیر غبار شک و تردیدها زیاد قابل درک و دیدن نیست. برخی خاطرات بوی گل یاس روی دیوار نم زده کاهگلی خونه پدریم را میدهند که سالها پیش بیچاره گل یاس زیر خروار آوار همان دیوار کاهگلی خفه شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *