روح دست نخورده زن قصه ما، عامل جذابیتش برای همه مردها بود. چیزی که انگار روح مردها از ازل به دنبالش بود و اکنون که پیدایش کرده به هیچ عنوان نمیتوانست از آن دست بکشد.
نویسنده «آهو» درباره انتخاب اسم این فیلم که شبیه زن قصه آرام و معصوم و در عین حال شکننده است نیز گفت: اسم آهو را آقای پرویز دوایی انتخاب کردند؛ منتقد پیشکسوت و نویسنده بزرگ آثار ماندگار در تاریخ ادبیات معاصر ما. به همه خوانندگان این گفتوگو پیشنهاد میکنم حتماً کتاب ایستگاه آبشار و سبز پری را تهیه کنند و بخوانند و از لذت بینظیر زندگی با داستانهای این کتابها بهرهمند شوند. تمام نوشتههایی که در طول فیلم توسط دختر و عشق گمشده خوانده میشود از کتابهای استاد پرویز دوایی هستند و روح لطیف این نویسنده عزیز در رگهای آهو تا ابد جاری خواهد بود.
این بازیگر درباره شخصیت «آهو» و نوع رفتاری که در طول قصه نمیتواند هیچکدام از مردان مشتاق خود که هر کدام به خودی خود توانایی پر کردن جای معشوق گمشده وی را دارند انتخاب کند خاطرنشان کرد: به نکته خوبی اشاره کردید. شاید به دلیل همان نگاه رویاگونهای که غالب آدمها نسبت به گذشته دارند. شاید برای خود شما هم پیش آمده باشد زمانی که از یک واقعه خوب مدتی که میگذرد به نظر ما خیلی خیلی خوبتر میآید و گذشت زمان انگار ارزشمندی وقایع را بیشتر میکند. معادل این نگاه را میتوانیم در فیلم نیمه شب در پاریس وودی آلن مشاهده کنیم. ما در جستجوی زمان از دست رفته هستیم. به قول شما هر کدام از مردهای مشتاق دختر میتوانند جای معشوق رفته را پر کنند، اما دختر هیچکدام را نمیپذیرد چون معشوق در ذهنش جایگاهی دارد و چه بسا بهتر از او هم باشند، که هیچکس نمیتواند آن را پر کند و این اتفاق در ذهن او افتاده است نه در عالم واقع.
آرمان در پایان در پاسخ به این سوال که چگونه توانسته در اولین حضورش در نقش یک فیلم بلند سینمایی به نقش نزدیک شود گفت: قرابت من با کاراکتر فیلم «آهو» از همان ابتدای نگارش فیلمنامه آغاز شد، دختر قصه در ذهن من ایجاد شد و در کالبد من رشد کرد و نفس کشید تا اینکه هشت ماه پس از آغاز نگارش، آبان ماه سال ۹۹ مقابل دوربین رفت. کارگردان یک اجرای برسون وار در بازیگری از بازیگران درخواست کرده بود و ما نمیتوانستیم برونریزیهای عاطفی داشته باشیم. وی ایفای نقشی سرد و خنثی و درونگرا میخواست. از طرف دیگر غالب سکانسهای فیلم بازی در سکوت را میطلبید و شما بهتر از من میدانید که بازیگری در سکوت چقدر سختتر از بازیگری در هنگام گفتن دیالوگ است. از طرف دیگر سکانسهای بسیاری از فیلم من تک شات در صحنه حضور داشتم و این موضوع هم از سختیهای دیگر نقش بود. دختر قصه دختری بود که سوگی را پشت سر گذاشته و از همه چیز بریده است و در روستایی در جوار جنگل به تنهایی زندگی آغاز کرده است تا با خاطرات گذشته رابطهاش روزگار بگذراند. این سوگ بر تمام زوایای زندگی دختر سایه افکنده و این نقش باعث شد که من از همان ابتدای نگارش فیلمنامه تا ماهها پس از پایان فیلمبرداری درگیر افسردگی شوم که فرو رفتنم در نقش آهو برایم رقم زده بود. خدا را شکر که مخاطبان و منتقدان و اهالی سینما حضور من در این فیلم را پذیرفتند و امیدوارم سعادت حضور در آثار کارگردانان برجسته و کاربلد سینمای ایران را داشته باشم.
بدون دیدگاه