بانی‌فیلم- مسعود داودی

نگاهی به آمار ناگوار فروش فیلم‌های اکران نوروزی، نشان می‌دهد که حتی افزایش قیمت بلیت سینماها هم نتوانست بر میزان فروش فیلم‌ها بیفزاید و اوضاع اقتصادی رو به افول صنعت نمایش کشورمان را بهبود بخشد.
یافتن دلایل کاهش چشمگیر مخاطبان فیلم‌ها در بهترین زمان اکران فیلم‌ها در تعطیلات نوروزی، و نشان دادن نقاط ضعف اقتصاد سینمای ایران را می‌توان با کنکاشی در موضوعات کلی این هنر-صنعت بیان کرد.
آغاز بارش «باران بلا»ی بی‌تدبیری و کشاندن سینمای ایران به مسلخ ابتذال، با یک نوع برنامه‌ریزی کاملا حساب‌شده و از زمان کنار گذاشتن سینمای متفکر و جدی کلید خورد.
منظور از سینمای جدی و متفکر، الزاماً آثار مرتبط با سینمای سیاسی و یا سینمای اجتماعی تلخ نیست، بلکه منظور آن دسته از تولیدات سینماگرانی‌ست که با آفرینش آثارشان، علاوه بر ارایه شناخت درست از سینما به تماشاگران، پله پله به ارتقای سطح سلیقه و ذائقه مخاطبان نیز کمک می‌کردند؛ نمونه‌هایش هم زیاد است: از «اجاره‌نشینها»ی مهرجویی تا «باشو غریبه کوچک» بیضایی و «ردپای گرگ» مسعود کیمیایی و…
بدیهی‌ست از برنامه‌های پایه‌ای برنامه‌ریزان تخریب سینما، کنار گذاشتن طیف وسیعی از فیلمسازان متفکر و صاحب اندیشه بود؛ فیلمسازانی که توامان توان جذب مخاطب -به عنوان ستون اصلی بقای سینما- و انعکاس مسایل جدی جامعه را داشتند.
متاسفانه جریان پنهان تصمیم‌گیر و سیاست‌گذار سینما، با برنامه‌ریزی دقیق، ابتدا مسیر سینمای ایران را منحرف کردند، سپس با دور کردن جریان جدی و صاحب سبک فیلمسازی، کارگردانانی محتاج، فرصت‌طلب و گوش به فرمان را به میدان آوردند که برای تامین سرمایه، به راحتی پای روی ارزش‌های اخلاقی و اصولی گذاشتند!
سیاست جریان پنهان تصمیم‌گیر برای به خدمت گرفتن این جریان که می‌توان به آنها «براندازان سینما» گفت، دنباله‌رو  سیاستی قدیمی و محصول سالیان پیش بود.
نگاهی به انبوه فیلم‌های ساخته شده در این سال‌ها و تعداد فراوانی از بی‌خاصیت‌ترین فیلم‌های تولید شده -که هر سال هم بر تعدادشان افزوده می‌شود- نشان می‌دهد که موضوع تخریب سینمای ایران بسیار جدی‌ست. در میان این حجم از تولیدات مبتذل و بی‌خاصیت، نمی‌توانیم چند اثر سینمایی را بیابیم که با مشخصه‌های مفهومی و اصیل هنر سینما مطابقت داشته باشند.
در چنین فضایی که تفاوت میان «دوغ» و «دوشاب» از میان رفته و چرخه تولید و نمایش را حجم بی‌شماری از آثار «متعفن» پر کرده البته تکلیف مبتذل‌سازان مشخص است؛ در صف ایستادگان جریان مبتذل‌ساز، «کارچرخانانی« را می‌بینیم که معمولاً با گردن کج، روبروی صاحبان سرمایه قرار گرفته و با همین میزان از حقارت، پول و سرمایه ساخت فیلم‌های‌شان را تامین می‌کنند.
در این وانفسا، حساب جماعت رانت‌خوار و نورچشمی‌ هم معلوم است(!) آنها در دایره‌ای از حمایت‌های ریزودرشت و با بهره‌مندی از سرمایه‌های عظیم و بودجه‌ّای نجومی،‌ از حمایت و ‌پشتیبانی مراکزی برخوردارند که به واسطه اتکا به نهادها و شبه‌نهادها، همیشه «نان»شان گرم است و «آب»شان سرد!
با اینکه شمار این رانتخواران در قیاس با دست‌اندرکاران سینما چندان نیست، اما میزان سرمایه‌ها و بودجه‌هایی که در اختیارشان قرار می‌گیرد، بی‌اغراق چندین برابر میزان گردش مالی کل سینمای ایران است.
شاخصه‌های فیلم‌های طیف رانتخوار، الزاماً نسخه‌های به «روز» شده سوژه‌های نخ‌نما شده سال‌های پیش است با کمی افشاگرایی جناحی و سیاسی به همراه «اداواطوار»های روشنفکرمآبانه که فرار است -مثلا- برخی خط و ربط‌های فلان جناح سواستفاده‌گر را به تماشاگر نشان دهد!
معمولا استقبال از این ساخته‌های سینمایی و سریال‌های نمایش خانگی محدود و اندک است. چنین تولیداتی نه در مخاطبان رغبتی برای تماشا ایجاد می‌کند و نه حتی خود سارندگان و سرمایه‌گذارانشان نگران استقبال یا عدم استقبال از تولیدات‌شان هستند؛ چرا که سودشان را در تولید و گرفتن بودجه‌های نجومی به جیب زده‌اند و دیده نشدن کارهای‌شان اهمیتی ندارد و تامین کننده بودجه و سرمایه هم حوصله پیگیری بازگشت سرمایه و‌ پول خرج شده را ندارد!
اوج اثرگذاری نزول سینما را باید در همگرایی دو جریان منتذل‌ساز و رانتخوار جست‌وجو کرد.
به عبارت دقیق‌تر، بارش «باران بلا» بر سر سینمای ایران درست در لحظه تقارن و همگرایی دو نوع دیدگاه ابتذال و رانتخواری آغاز شد.
مرگ سینمای جدی و افول آن، نتیجه محتوم بقا و فعالیت دو جریان میتذل و رانتخوار است. شلیک به شقیقه سینمای رشد‌دهنده و اندیشمند، تبعات ریشه دواندن و ماندن این دو تفکر و قالب شدن‌شان بر کلیت سینماست.
باید به این نکته توجه کرد که در چنین فضاییی و در بلبشوی ناظر بر تولیدات سینمای ایران، متاسفانه صاحبان اراده‌ای که در پی «ذبح» سینمای اندیشمند و تخریب و از بین بردن هویت سینمای ایران بوده و هستند،تا اینجای کار توانسته‌اند به اهداف و برنامه‌های‌شان برسند؛ حالا دیگر می‌دانیم عزم آنها برای هُل دادن سینما به سراشیبی سقوط و ادامه رویه فعلی و در نتیجه «مرگ» هنر سینمای ایران بسیار جدی‌ و با پشتبانی ساکنان تاریک‌خانه‌هاست.
به طور کلی می‌توان برنامه‌های اساسی جماعت مخرب و «براندازان سینما» برای تخریب هویت سینمای ایران به این موارد خلاصه کرد:
نخستین گام از این برنامه‌ریزی مخرب، کنار گذاشتن تهیه‌کنندگان قدیمی و تنک کرده عرصه برای کاربلدهای سینما بود.
گام دوم «براندازان سینما»، زمینه‌سازی برای ورود افرادی خاص به دایره تولید فیلم و سریال بود؛ این افراد جدیدالورود، خود بیشترین آسیب‌رسانی را به سینما و صنعت سریال‌سازی زدند. در حال حاضر شاهد شلتاق‌ انداختن کسانی در حوزه تهیه‌کنندگی هستیم که بیشترین هنرشان، گفتن «جوک» در پشت صحنه فیلم‌ها و ترتیب دادن مهمانی‌های آشتی‌کنان[؟!] برای صاحبان پول و برخی «نظرکرده»ها بوده!
در همین حوزه تهیه‌کنندگی همچنین صاحبان اراده مخرب سینما، زمینه را طوری چدیه و شرایط را به گونه‌ای مساعد کردند تا اوضاع برای ورود افراد دون‌پایه رسانه‌ای هم به بخش تولید فراهم شود؛ افرادی که در مقام «تهیه‌کننده ویترینی» وارد این عرصه شدند درحالی که حتی فاقد کمترین میزان از اعتبار مطبوعاتی و شعور سینمایی بوده و هستند.
«جا» انداختن این افراد که در یک مزاح تاریخی خود را تهیه‌کننده می‌نامیدند، بیشترین میزان سهم را در تخریب شاکله فرهنگی سینما برعهده داشتند.
نکته عجیب‌تر ماجرای ورود «فله»وار این افراد، موافقت ضمنی نهادهای صنفی تهیه‌کنندگی و تشکل خانه سینما با ورود این جماعت بود. انگار این نهادها و تشکل‌های صنفی در سکوتی خودخواسته، مخالفتی با حضور افراد دون‌پایه و کم‌سواد در مشاغل مهم سینما نداشند! (اصل ماجرای این سکوت چه بود؟!)
در غفلت نهادهای صنفی و سکوت مدیران سینمایی،‌ این فضای چندگانه ترکیب شده «پروبال» گرفت و در هم‌زیستی دو جریان رانت و ابتذال، مرگ تدریجی هنر سینما رقم خورد و حکم انهدام سینمای متفکر صادر شد!
بدیهی‌ست طراحی و تدارک چنین میزانسی برای سینما و نمایش خانگی، کاملا برنامه‌ریزی شده و هدف غایی آن، به حاشیه راندن و از اعتبار انداختن سینما و سینماگران مولف و صاحب اندیشه بود.
ترکتازان و سردمداران جریان تولید فیلم و سریال متصل به صاحبان اراده مخرب سینما، «عمله»‌ای بودند که برایشان فرقی نمی‌کرد که چه تصویری از انها در اذهان بماند، پرسوناژی در پشت فرمان لامبورگینی و بوگاتی یا فرمان به دستی فلان «وانت»!
متاسفم که بگویم به دلیل ریشه دواندن عناصر این جماعت، ریشه‌کنی و پایین کشاندن‌شان از گُرده سینمای مملکت، کاری دشوار و سخت است و نیازمند برنامه‌ای جهت‌دار، کاربردی و موثر.
رو در رو شدن با «عمله‌» و «اَکَلِه»‌های مزدبگیر این جریان، علاوه بر نیاز به زمینه‌سازی، باید در فرایندی متحد با همگرایی سینماگران دلسوز صورت گیرد تا در این پیکار معنایی و هویتی، با همراهی اهالی معتقد و دغدغه‌مند رسانه‌ها، ریشه‌های این پدیده مخرب خشک شود.
لازمه حفظ و نگهداری سینمای ایران خشکاندن ریشه تفکر آفت‌گرا و جریان تخریب است تا دیگر شاهد احاطه فیلم‌ها و ساخته‌های سینمایی و سریال‌های نمایشی بر ناوگان نمایشی و پلتفرم‌ها نباشیم که برای جذب مخاطب، نیاز به تعریف جوک‌های جنسی و غیراخلاقی داشته باشند و برای تامین سرمایه و بودجه فیلم‌ها محتاج تعظیم و کرنش در برابر جریان‌های قدرت و پول!
دستیابی به چنین فضایی برای سینمای ایران، نه خیالی و دور از ذهن است و نه آرمانی و دست‌نیافتنی؛ تنها اندکی همت، ذره‌ای فداکاری و کمی اراده می‌خواهد…!

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *