بانی‌فیلم: کتاب پانزدهم از مجموعه داستان‌های شاهنامه نوشته‌ی محسن دامادی نویسنده و کارگردان سینمای ایران از سوی انتشارات کتاب‌سرای نیک منتشر شد.
پانزدهمین کتاب از سری داستان‌های شاهنامه با عنوان «شاه میهن، پناه دشمن» به بازار نشر آمد و در اختیار علاقمندان فرهنگ و هنر کشورمان قرار گرفت.

محسن دامادی نویسنده این کتاب در متنی که برای انتشار کتاب پانزدهم نگاشته آورده است:

جهان سَر به سَر حِکمَت و عِبرَتَست
چرا بَهره‌ی ما همه غَفلَتَست؟

دامادی برای فشرده‌ی داستانِ کتاب پانزدهم، نوشت:
لشکرِ توران به ایران یورش آورد. سیاوش برای جنگ با دشمن رفت، اما افراسیاب از درِ آشتی وارد شد. رستم از افراسیاب خواست که صد خویشِ نزدیکِ خود را گروگانِ پیمانِ آشتی کند. افراسیاب پذیرفت. سیاوش خشنود بود که بدونِ جنگ بر دشمن پیروز شده است، اما کاوس برآشفت و از سیاوش خواست تا جنگ بی‌درنگ آغاز و صد خویشِ افراسیاب بر دار شوند.
سیاوش شکستنِ پیمان و کشتنِ صد انسانِ بی گناه را دور از جوانمردی دانست و از فرمانِ پدر سرپیچی کرد. سیاوش از افراسیاب خواست اجازه دهد از سرزمین توران بگذرد و در جایی از دنیا آرامشی بجوید. افراسیاب به شاهِ آینده‌ی ایران پناهندگی سیاسی داد. سیاوش در توران شهری ساخت…

نویسنده در سخنِ پایانیِ کتاب، از زبانِ شاعر و به بهانه‌ی شهرِ سیاوشگِرد که از سوی سیاوش در توران ساخته شد، می‌نویسد:
آرزوی هر آدمی است از او به نیکی یاد شود و در دنیا یادگاری نیک بگذارد. گاه کوزه آب و پیاله‌ای تا رهگذری تشنه نماند و بر بانیِ کارِ نیک، که نامِ او روی کوزه یا پیاله‌ی برنجی نوشته شده، درودی از سرِ مِهر بگوید. برای کسانی، فرزندی نیک، موجبِ سربلندی، نیک‌نامی و عاقبت به خیری است، پس در دانش، ادب و تربیتِ او کوشا هستند.
با کمکِ دانش (اختراع، اکتشاف) و ابزارِ هنر نیز گنجینه‌های ارزشمندی در تاریخِ تمدنِ بشری برای مردمِ هر سرزمین میماند تا موجبِ ماندگاریِ فرهنگ و تاریخِ شکوهمندِ آن سرزمین باشد؛ اما جای دریغ و افسوس است که مرده ریگ (میراث) برخی آدم‌ها نیز از سرِ نادانی، شُهرت به بَدکاری، ستمگری و خریدنِ ننگ و نفرینِ ابدی است.
شاعر و حکیمِ خراسان، که خود یادگاری به بزرگیِ شاهنامه دارد، به زیبایی می گوید:
دنیا لبریز از پند و عبرت است، چرا بهره و سهمِ ما غفلت شده است؟

جهان سَر به سَر حِکمَت و عِبرَتَست
چرا بَهره‌ی ما همه غَفلَتَست؟
و با زبانی پندآموز می‌پرسد: چون جهان از وجودِ نامداران تهی (خالی) شد، تو (آدمیزاد) چرا فزون خواهی؟

چو زان نامداران جهان شد تهی
تو تاجِ فزونی چرا بر نهی؟
آن هم نامدارانی که با کوششِ آنها دنیا آباد شد، در زمانی که در جهان، داد (عدالت) بود.

کَزیشان جهان یکسر آباد بود
بدان گَه که اَندَر جهان داد بود
گویی فردوسی می‌گوید: تا زمانی که داد (انصاف و عدالت) نباشد، آبادانی نخواهد بود، زیرا همواره هستند کسانی که تن به کار ندهند و با زیاده خواهی، مُفت خوری و زندگیِ انگلی، طلبکارِ دنیا باشند و جدال و جنگ افروزی برقرار باشد!
به نوشته‌ی نویسنده:
افراسیاب، این نمادِ بدی و زشتی (به گفته‌ی امروزی، نیروی منفی) باور داشت که سیاوش برگزیده (نظرکرده) یزدان است. در تاریخِ جهان، کم نیست مواردی که کسانی چون افراسیاب (نیروی منفی) باور دارند و بر زبان می‌آورند که در برابرِ برگزیده‌ی یزدان، دشمنی و کینه‌توزی می‌کنند، ولی به جای فروتنی و نجات دادنِ روح خود، تا کشتنِ آن بزرگ پیش رفته‌اند.
این درسی پندآموز از فردوسیِ بزرگ است که هر کس بداند، در درونش نیرویی هست که او را وادار به بدی می‌کند، پس هشیار باشد و زنگِ نداهای بازدارنده‌ی درون (ندای وجدان) را بشنود. راهکارِ فردوسی این است که باید پیوسته و فروتنانه از یزدان یاری خواست تا زورِ میل به بدی، بیش از انگیزه ی کارِ خوب نباشد…

گفتنی‌ست کتاب پانزدهم شاهنامه که مانند چهارده کتاب پیشینِ این مجموعه، در آن بیت به بیت شعرها با زبان و نگارش ساده‌ی امروزی معنا شده، از سوی انتشارات «کتاب سرای نیک» منتشر شده است.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *