کتاب چهاردهم از داستانهای شاهنامه، با نامِ «سیاوش در آغوش آتش» منتشر شد.
به کزارش بانیفیلم، چهاردهمین کتاب از مجموعه داستانهای شاهنامه نوشته محسن دامادی همزمان با روز چهارشنبهسوری منتشر شد.
انتشارات کتاب سرای نیک ناشر این مجموعه ارزشمند در بخشی از معرفی کتاب چهاردهمین نوشته است:
دِلی کَز خِرَد گردد آراسته
یکی گَنج باشد پُر از خواسته
پس از آنکه سیاوش در آزمونِ آتش روسپید شد، داستانِ زندگیِ او با کنکاش در داستانهای کُهنِ میهن پی گرفته میشود تا فردوسی از رویدادی شگرف پرده بردارد.
داستانِ سیاوش برای بیشتر ایرانیان تا جایی آشناست که او برای نشان دادنِ بیگناهیِ خود، آزمونِ گذر از آتش را پذیرفت. برخی این پیشامد را در آخرین سه شنبهی پیش از سالِ نو دانسته و از نگاه آنها چهارشنبه سوری، یادگارِ آن جشنِ بزرگ است.
اما در مسیرِ زندگیِ سیاوش، رویداد دیگری پیش آمد که او از سرِ ناگزیری وادار به ترکِ میهن شد، کاری که امروز با نامِ مهاجرت برای جوانانِ ایرانی آشناست.
لشکرِ توران بر ایران یورش آورد و به شهرِ بلخ رسید. سیاوش از پدرش کِی کاوس خواست که فرماندهی در جنگ با تورانیان به او سپرده شود تا به این بهانه از دربار و سودابه دور بماند. کِی کاوس تمنای فرزند را پذیرفت و از رستم خواست که سیاوش را در این نبرد همراهی کند. در خیالِ کاوس نبود سیاوش به جای مبارزه با دشمن از او تقاضای پناهندگی کند و رستم نیز چنان نکند که شاه از او خواسته بود… اما ماجرا چه بود؟
در این کتاب پیگیرِ داستانِ زندگی سیاوش هستیم تا بدانیم چرا شاعرِ بزرگِ ایران میگوید که بدکارانِ نامدارِ تاریخ نیز در ساز و کارِ زندگی نقشی اساسی دارند.
نویسنده در بخش سخنِ پایانی می نویسد: کاوس در انجمنی از بزرگانِ ایران گفت: انگار سرشتِ (خلقت) افراسیاب، مانندِ دیگر انسانها از چهار عنصر (باد، آتش، خاک و آب) نیست.
بدیشان چنین گفت کافراسیاب
زِ باد و زِ آتش زِ خاک و زِ آب
همانا که یزدان نَکَردش سِرَشت
مگر خود سِپِهرش دِگَرگونه گَشت
از نگاه فردوسی، پیشهی برخی آدمها شاید بنا به سرشتِ آنها بدی کردن است، یا با کارهای خود، سپهر (سرنوشت) خود را دگرگون میکنند. بدین ترتیب، در ساز و کارِ آفرینش، پیوسته نور در ستیز با تاریکی و آدم اهریمنی (نیروی ظلمانی) در برابرِ انسانِ فرشتهخو قرار دارد تا مردمِ خردمند، کردارِ زشت و نکوهیده آنها را بشناسند و مانندِ آنها رفتار نکنند.
شاعر در آغازِ داستان میگوید: با اندیشه (نیتِ) بد، چرا باید روزگار به کامِ تو بگذرد؟
به رای و به اندیشهی نابکار
کجا بازگردد بَرو روزگار؟
و از زبانِ افراسیاب! به بزرگانِ توران میگوید: با بیدادِ شاهانِ جهان، نیکیها پنهان میماند.
ز بیدادیِ شهریارِ جهان
همه نیکوییها شود در نهان
اما آن زمان که دنیا چنان جلوهگاه بدی و زشتی است که نیکویی مجال نمییابد تا دیده شود، چه باید کرد؟ همرنگِ جماعت شد و به قولِ معروف، گلیمِ خود را از آب بیرون کشید یا پیرو راه راستی، پندار، کردار و گفتارِ نیک بود؟
شاید زمانی که شکسپیر گفت: «بودن یا نبودن، مسئله این است؟» در اندیشهی او چنین بودن و نبودنی بود، نه بازی با واژهها!
هر کس بسته به دانایی و باورِ خود راهی را برمی گزیند، اما دانشِ بشری ثابت کرده است که از ساختار بی مانندِ سلولِ تنها تا گردشِ منظمِ این کیهانِ بی انتها، هرگز زاییده ی اتفاقی بیهوده نیست. به گفته ی فردوسی هر کس آشکار و پنهان برای نیکویی کردن توانایی دارد.
که هر کس بر نیکویی در جهان
توانا بُوَد آشکار و نهان
مانند دیگر کتابهای این مجموعه، در این کتاب نیز به آموزشِ داستاننویسی و هنرِ سینماییِ شاعر پرداخته شده است.
یکی از زیباترین نماها، زمانی است که سیاوش ایران را ترک می کند. در گذشته، سفرهای کاروانی همواره از بامداد آغاز می شده، اما شاعر برای زمان سفرِ سیاوش، غروبگاه را برمی گزیند که سایهها در زمین هولآور شده و رخسارِ زیبای او در زیرِ بارانِ اشک پیدا نیست:
چو خورشیدِ تابنده بِنمود پُشت
هوا شد سیاه و زمین شد دُرُشت
سیاوَخش لشکر به جیحون کشید
از آبِ دو دیده، رُخَش ناپدید
این تصویرسازی، نمایشی از اندوه شاعرِ ارجمندِ ایران برای پناهندگیِ سیاوش است. باید نگاه هنرمندانهی فردوسی را در آینهی خیال دید و به روحِ بزرگِ او درود فرستاد.
«سیاوش در آغوشِ آتش»، مانند دیگر کتابهای این مجموعه از سوی انتشارات کتابسرای نیک منتشر شده است.
بدون دیدگاه