10:13

داوود مرادیان مدیر گروه مستند بنیاد «روایت فتح» با انتقاد از مغفول ماندن مستندسازی آرشیوی تأکید کرد که در طول ۴۰ سال گذشته برخی فیلمسازان اجازه فعالیت به آن‌ها را نداده‌اند.

به گزارش مهر، از قدیمی‌ترین نهادهای فرهنگی کشور بعد از انقلاب اسلامی به شمار می‌آید و گرچه عمده شهرتش را وامدار مستندسازی است اما در این سال‌ها کمترین خروجی را به نسبت دیگر نهادهای فعال در این حوزه داشته است. بنیاد روایت فتح را می‌گویم که نامش با نام شهید آوینی گره خورده؛ با آنکه یادگارش را حفظ کرده اما در استمرار و بسط منویاتش ناتوان بوده است. آنچه اما فعالیت‌هایش را با دیگر نهادها متمایز می‌کند در اختیار داشتن آرشیو غنی‌ای است که البته در این سال‌ها محل مناقشه و مجادله بوده است. به طوری که دامنه آن به تهدید متقابل دو نهاد فرهنگی و طرح شکایت رسید.

ابتدای امسال بود که در پی پخش مستند «آقا مرتضی» سازمان اوج و بنیاد روایت در مجادله‌ای لفظی و البته رسانه‌ای وجهی تازه از اهمیت این آرشیو را نمایان کردند. همان جا که احسان محمدحسنی رییس سازمان اوج صراحتاً عنوان کرد این آرشیو نه تنها به لحاظ فیزیکی در امان نیست که حتی در دوره‌هایی مورد دستبردهای شخصی و سوء استفاده‌های منفعت طلبانه و پنهانی قرار گرفته است. قبل‌ترش اما بنیاد روایت فتح در بیانیه‌ای تلویحاً رییس اوج را به خروج برخی آرشیو محرمانه از این بنیاد متهم کرده بود آن هم در زمانی که محمدحسنی بر مسند مدیریت بنیاد روایت فتح تکیه زده بود و ریاستش را به عهده داشت.

همه این مناقشات اما یک کلیدواژه اساسی دارد؛ یک آرشیو غنی و ارزشمند.

داوود مرادیان را بیشتر با مستندهای اقتصادی‌اش می‌شناسیم که هفته پیش در حکمی مدیریت گروه مستند بنیاد روایت فتح را بر عهده گرفت. او حالا از احیای مستندسازی در بنیاد روایت فتح به ویژه در حوزه مستندهای داکیودارم سخن می‌گوید و خود را مامور به اجرای آنها می‌داند.

در زیر مشروح گفتگوی صریح خبرگزاری مهر با داوود مرادیان مدیر گروه مستند بنیاد روایت فتح را می‌خوانید:

* از آنجایی که به تازگی مدیریت گروه مستند روایت فتح را برعهده گرفته‌اید، بد نیست گفتگو را با ایده‌ها و برنامه‌هایی که برای این مجموعه دارید آغاز کنیم.

من اساساً تهیه‌کننده‌ام. فیلمسازم، مدرسم، مولفم و هیچ نسبتی با فعالیت مدیریتی به آن معنا ندارم. مدل مدیریتم، مدیریت میدانی است. به همین دلیل هم به ندرت پشت میزم دیده می‌شوم، یا در این جلسه‌ام یا در آن جلسه. آنچه طی این مدت به آن رسیده‌ام و رفع آن نیاز جدی فضای فیلمسازی کشور است، شکاف جدی میان مراکز آموزشی و بازار کار است. یعنی شما نیرویی را می‌آورید به مدت ۴ یا ۵ سال در مرکزی مانند حوزه هنری، موسسه آوینی و…، آموزش‌های اعتقادی به او می‌دهی تا چه اتفاقی برای او بیفتد؟ آیا قرار است در کف میدان از این نیروها استفاده شود؟ بعد تعدادی باشگاه تعریف می‌شود. مانند باشگاه فیلم سوره که حکم بازار کار را دارد. چه تعداد از این نیروها قابلیت جذب در این بازار را دارند؟ اینجا دیگر عین بازار کار است. شما در باشگاه فیلم سوره، باید کار نزدیک به حرفه‌ای تحویل دهید. در این میان چه اتفاقی رخ می‌دهد؟

ماجرای سازمان اوج هم همین است. شما می‌توانید از آقای احسان محمدحسنی این سوال را بپرسید که در آینده چند فیلم‌نامه‌نویس نیاز دارید؟ طبعاً ایشان هم مثل صداوسیماست و یک بازار کار محسوب می‌شود. پس چرا از آموزش جدا افتاده؟ درستش این است که میان فضای آموزشی و بازار کار، یک شتاب‌دهنده وجود داشته باشد. این شتاب‌دهنده سراغ بازار کار می‌رود و آینده‌پژوهی می‌کند. از سازمان اوج، بنیاد روایت، صداوسیما و… این سوال را مطرح می‌کند که شما در سه الی چهار سال آینده چه نیازهایی خواهید داشت؟ ما این نیازها را در واحدهای آموزشی مانند موسسه آوینی و حوزه هنری و مراکز دیگر، تعریف و برای آن‌ها نیرو تربیت می‌کنیم و خروجی حرفه‌ای به شما می‌دهیم که اعتقادات درستی هم دارد. یکی از نگاه‌ها در دور جدید فعالیت بنیاد روایت همین است.

تفاوت ما با هر مرکز فعال دیگری در حوزه مستند «آرشیو» است. مرکز گسترش را با این وضعیتی که دچارش شده قبول ندارم اما در قیاس با مراکز دیگر می‌گویم، آرشیوی که ما در مرکز روایت فتح در اختیار داریم، آنقدر ما را قدرتمند می‌کند که می‌توانیم مستندهای دراماتیک، جذاب و منحصر به فرد ارائه کنیمعلاوه‌بر اینکه بازار کار را مدنظر دارد، در عین حال قصد جدی دارد که نقش یک شتاب‌دهنده را هم داشته باشد. ما گنجینه‌ای در اختیار داریم که هیچ نهاد دیگری ندارد. ما دو نسل را پشت سر خود در روایت داریم، نسل اول که با سیدمرتضی آوینی همراه بود و نسل دوم که توسط نسل اول تربیت شدند و محمدحسین مهدویان و هادی بهروز از آن نسل هستند. امروز رابطه روایت فتح باید با هر دو نسل برقرار باشد. جوانی که دوره‌های آموزشی را در جاهای دیگر دیده و کارهایی را هم تجربه کرده است، باید بیاید به نسل‌های قبل وصل شود و زیر نظر آن‌ها حرفه‌ای شود. این شرایط را ما در اختیار داریم و جز روایت فتح کس دیگری امکان آن را ندارد. یکی از برنامه‌های جدی ما ایجاد یک مرکز شتاب‌دهی زیر نظر نسل دوم و اول روایت فتح است.

* این‌ها در بیان خوب است اما چقدر اجرایی و شدنی است؟ حس نمی‌کنید کمی از جنس شعار است؟ این حرف‌ها بسیار به گوش ما آشناست.

همین روزها مستندهایی از شبکه‌های افق، سه و مستند پخش می‌شود که در مرکز آموزش حوزه هنری تولید شده است. به روزترین مستند در خصوص رویارویی ایران و آمریکا همین چند روز پیش پخش شد. خود من در مرکز آموزش حوزه هنری، مستندسازی آرشیوی را تدریس کردم. بعد از آن با آقای فروغی در شبکه سه و آقای یزدی در شبکه مستند وارد مذاکره شدم و شش پروژه مستند از این شبکه‌ها گرفتم، با این تضمین که کیفیت آن‌ها نزدیک به کیفیت کار داوود مرادیان خواهد بود. این شش پروژه را به بچه‌هایی سپردم که اصل کار را در همین کلاس‌ها یاد گرفته بودند. در ایام انتخابات شش مستند مرتبط با اقتصاد سیاسی از این شبکه پخش شد که برخی از آن‌ها سروصدا هم کرد. کمتر از سه هفته پیش هم خانم رضوانه فتحی که از شاگردان ما در حوزه هنری بود، اولین مستندش در مقام تهیه‌کننده با عنوان «در میان امواج» درباره شهدای خلیج فارس، پخش شد. پس وقتی در هفت مستند قابل قبول و بعضاً حتی خوب، جواب گرفته‌ایم، می‌توانیم با اتکا به آرشیو عظیم و غنی روایت فتح، بخش شتاب‌دهی خود را حداقل در حوزه آرشیو، فعال کنیم. نتیجه هم خواهیم گرفت، مگر اینکه افرادی از بیرون نخواهند این اتفاق رخ دهد. پس این‌ها شدنی است و قائل نیستم که این‌ها تنها شعار است.

* در شرایطی هستیم که بخش عمده‌ای از جریان مستندسازی در دست سازمان اوج و مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی است. زمانی اما «روایت فتح» در این حوزه پیش رو بود. برای احیای این جایگاه برنامه‌ای دارید؟

تفاوت ما با هر مرکز فعال دیگری در حوزه مستند «آرشیو» است. مرکز گسترش را با این وضعیتی که دچارش شده قبول ندارم و درباره آن صحبت هم خواهم کرد اما در قیاس با مراکز دیگر می‌گویم، آرشیوی که ما در مرکز روایت فتح در اختیار داریم، آنقدر ما را قدرتمند می‌کند که می‌توانیم مستندهای دراماتیک، جذاب و منحصر به فرد ارائه کنیم. اشتباهی که مستندسازان ما مرتکب می‌شوند و موجب شد ما در حوزه هنری کلاس «درام» برگزار کنیم، این است که فکر می‌کنند آرشیو، میوه‌های یک درخت است که روی سرشان می‌ریزد تا بهم بچسبانند و تبدیل به مستند کنند. به همه آن‌هایی که می‌خواهند مستند آرشیوی بسازند بدون استثنا توصیه می‌کنند مستند «کودتای ۵۳» را ببینند.

* مستند بسیار خوبی که متکی بر یک پژوهش بسیار خوب است.

اتفاقاً نکته همین‌جاست. این کار به‌رغم آنکه یک مستند به‌شدت «مصدق‌زده» است، دو قابلیت مهم دارد که رقم بالایی هم برای آن هزینه شده است، یکی پژوهش و دیگری خرید آرشیو.

* که آرشیو آن را هم به راحتی به‌دست نیاورده است.

بله. سال‌ها برای آن زمان صرف شده است. اما ما در «روایت فتح» این آرشیو را در اختیار داریم. ما هستیم که دعوت می‌کنیم از آقا و خانم مستندساز که سراغ این آرشیو بیایند. حتی پشتوانه پژوهش هم داریم.

* اتفاقاً یکی از نقص‌های جریان مستندسازی امروز همین بی‌حوصلگی در حوزه پژوهش است.

بله. قبول دارم، چون سودی در آن نیست. من برای مستند خودم دو سال و نیم زمان گذاشتم. یا برای مستند «کلاشینکف‌های آمریکایی» هفت ماه پژوهش شخصی داشتم، در حالی که یک پژوهش چند هزار صفحه‌ای داشت. در مستندسازی آرشیوی، معتقدم مستندساز در حوزه‌ای که می‌خواهد مستندی را بسازد، حداقل باید فوق‌دیپلم داشته باشد! به این معنا که آنقدر مطالعه کند که در حد یک فوق‌دیپلم روی موضوع تسلط داشته باشد.

کسی در مستندسازی، به‌خصوص مستندسازی آرشیوی موفق است که خبرنگاری کرده باشد. کسی که ژورنالیست باشد. یک ژورنالیست، دیگر روابط عمومی محسوب نمی‌شود. تماس نمی‌گیرد که گزارش کار گرفته باشد، می‌رود و ته همه چیز را درمی‌آوردمن هم تجربه مستندسازی اقتصادی داشته‌ام، هم نظامی و هم امنیتی. در حوزه اقتصادی به حدی رسیدم که می‌توانم پیش‌بینی قیمت کنم! این چیزی است که مستندساز خود به خود در جریان تولید یاد می‌گیرد. وقتی برای یک مستند طی دو سال جلوی همه وزرای مسکن می‌نشینی، خودبه‌خود کارشناس مسکن می‌شوی. این بخشی از کار مستندسازی آرشیوی است. در عین حال هفت، هشت مرکز پژوهشی قوی در کشور داریم. مثلاً اگر بخواهید درباره رضاخان کاری بسازید، نیازی به پژوهش مجدد نیست، پژوهش آن وجود دارد. برای سوژه «مصدق» تقی امیرانی (کارگردان مستند کودتای ۵۳) سراغ یک کاراکتر خاص رفته است که درباره همان یک نفر هم کلی پژوهش در داخل کشور وجود دارد؛ ریچارد کاتم که کلی قصه درباره او در ایران وجود دارد. چرا مستندسازان سراغ آن نمی‌آیند؟

کسی در مستندسازی، به‌خصوص مستندسازی آرشیوی موفق است که خبرنگاری کرده باشد. کسی که ژورنالیست باشد. یک ژورنالیست، دیگر روابط عمومی محسوب نمی‌شود. تماس نمی‌گیرد که گزارش کار گرفته باشد، می‌رود و ته همه چیز را درمی‌آورد. زمانی به من گفتند سکوت کن و دیگر مستند اقتصادی نساز! این را حالا که دولت عوض شده است می‌توانم بگویم. گفتم می‌توانم روی فلان جنگل کار کنم؟ گفتند بله. وقتی روی آن هم کار کردم، مجدد به بحث فساد و زمین‌خواری رسیدم. آنچه من را به سمت خود کشاند، بازهم همان شفافیت اقتصادی بود. ژورنالیست دغدغه که پیدا کند، آموزش هم ببیند خودش تولید را شروع می‌کند. در بنیاد روایت، یکی از دستورکارهای اصلی ما دغدغه‌مند کردن فیلمساز و احیای مستندسازی آرشیوی است که در همه دنیا، یکی از گران‌ترین و در عین حال مهمترین شیوه‌های مستندسازی است. در همین نقطه هم هست که با جشنواره «سینماحقیقت» زاویه جدی پیدا می‌کنم.

* دلیل این زاویه گرفتن چیست؟

مستندی در دنیا تأثیرگذار است که شبکه‌های خبری دنیا حاضر باشند در راستای نگاه استراتژیک خود برای آن هزینه کنند. وقتی جشنواره «سینماحقیقت» خلاصه می‌شود در مستند پرتره و مستندهای اجتماعی، یعنی نگاه ما در حوزه عملیات روانی، خیلی عقب‌مانده است. آیا ما قرار است جشنواره پرتره «سینماحقیقت» برگزار کنیم؟ وقتی شبکه من‌وتو می‌آید «نبرد اروند» و «انقلاب ۵۷» می‌سازد، یعنی «آرشیو» موضوعیت دارد. ما باید بفهمیم این موضوع کجای صداوسیما و کجای جریان مستندسازی کشور قرار دارد. متولی این کار در کشور بنیاد روایت فتح است. چرا باید مستندسازی آرشیوی روایت فتح تعطیل باشد؟ متولی این حوزه ما هستیم و باید این جریان را احیا کنیم. جشنواره «سینماحقیقت» هم باید تغییر کند و به قابلیت‌های انقلاب اسلامی در حوزه مستند توجه واقعی نشان دهد.

* یعنی نسبت به کم‌کاری بنیاد روایت در این حوزه منتقد هستید و انتقاد را وارد می‌دانید؟

اساساً حضور من برای احیای همین جریان است. وگرنه بیرون از بنیاد داشتم تهیه‌کنندگی‌ام را می‌کردم. مدیر نیستم که بخواهم از میزی به میز دیگر منتقل شوم. نکته دیگر هم این است که ما در بنیاد روایت، پدر و مادر مستندسازی «داکیودرام» هستیم. ما هستیم که با مستند «صیاد»، پرچم مستندسازی داکیودرام را با محمدعلی فارسی عزیز بلند کردیم. خیلی مقاومت‌ها آن زمان در برابر «صیاد» می‌شد. محمدحسین مهدویان از جریان داکیودرام روایت فتح بلند شد. هادی بهروز از جریان داکیودرام بلند شد. امیر پوروزیری از همین جریان برخاست. به همین دلیل است که می‌گویم پدر و مادر مستندسازی داکیودرام «روایت فتح» است، اما امروز کجا قرار داریم؟

فارغ از «روایت فتح» معتقدم مزیت نسبی انقلاب اسلامی، تاریخ شفاهی آن است و مستند داکیودرام، به معنای تاریخ شفاهی مرتبط با مقاطعی است که آرشیو آن وجود ندارد. این مزیت نسبی ما است اما داکیودرام چه جایگاهی در جشنواره «سینماحقیقت» دارد؟ مستند آرشیوی چه جایگاهی در «سینماحقیقت» دارد؟ این‌ها جایی ندارند. از آنجایی که پرچم دست آن‌هاست، این حوزه‌ها دارد یتیم می‌شود. وقتی ویترین مستندسازی کشور افتاده دست روشنفکربازی، آنچه می‌بینیم گرایش حاد به پرتره است. آن‌هم غالباً پرتره‌های دور از انقلاب. طبیعی است این گونه‌های مهم مستندسازی از بین رفته باشد. ما در بنیاد روایت قصد جدی برای بلند کردن این حوزه‌ها داریم. تصمیم جدی داریم تا زیر نظر بچه‌های نسل دوم روایت فتح، چند داکیودرام با خرده روایت‌های سی یا چهل دقیقه‌ای با موضوع کتاب «حوض خون» و حضور زنان در دفاع مقدس، همکاری ۵ یا ۶ مستندساز خانم بچه مسلمان، کار کنیم. این برای ما بسیار مهم است چراکه هر کس داکیودرام کار کند، وارد سینما هم می‌شود.

* به نظر می‌رسد در ذهن شما یک دسته‌بندی و مرزبندی جدی وجود دارد که بر مبنای آن تصمیم به همکاری با گروهی و عدم همکاری با گروه دیگر می‌گیرید.

هر مدیری بر اساس یک منظومه فکری با گروهی کار می‌کند و با گروهی خیر. این مرزبندی را هم ما ایجاد نکردیم. از آغاز انقلاب جریان مدعی روشنفکری زاویه مشخص با مردم و انقلابشان گرفته و لجبازانه هنوز هم ادامه می‌دهد. من دلیلی نمی‌بینم جذب این جریان باشم.

* یعنی قائل به همکاری با طیف‌های مختلف فکری نیستید؟

ما طیف نداریم. ما یک «انقلاب اسلامیِ مردمِ ایران» داریم که افراد یا به آن وفادار هستند، یا نیستند.

* بالاخره کسی که در چارچوب نظام مستندسازی می‌کند، کلیات را پذیرفته است.

الزاماً این نیست. آیا هر کسی که در اینجا کاری می‌سازد، فیلمش هم الزاماً در چارچوب اصول انقلاب است؟ گاهی فیلم یک فرد در نقض همین اصول است. مگر می‌توان بگوییم کسی مثل جعفر پناهی چون اینجا کار می‌کند می‌توانیم به او مستند بدهیم تا بسازد!

* این نمونه که تکلیفش مشخص است. بحث بر سر برخی مرزبندی‌ها و دسته‌بندی‌ها است که همکاری با افراد را دچار محدودیت می‌کند.

اتفاقاً بنیاد روایت فتح تنها جایی است که دسته‌بندی نداشته و ندارد. آقاسیدمرتضی جمله‌ای دارد که می‌گوید؛ «علم حزب‌الله از زیر بغل ما بیرون است.» تعارف که نداریم. روی خطوط قرمزمان که مربوط به انقلاب اسلامی است هم هیچ تعارفی نداریم. اما کنار همین آقاسید مرتضی، بهروز افخمی هست، کیومرث پوراحمد هست حتی مسعود بهنود هم به خودش اجازه می‌دهد درباره آوینی حرف می‌زند. یعنی شناخت دارد. در کنار سیدمرتضی آوینی، مسعود فراستی را هم داریم. آن‌هایی که دل در گروی انقلاب اسلامی داشته باشند همواره با روایت فتح کار کرده‌اند. محمدحسین مهدویان را هم در روایت فتح داشته‌ایم.

در جریان دلیل اختلاف مهدویان با روایت فتح نیستم. این مربوط به دوره‌های پیشین است. درباره افراد هم ترجیح می‌دهم مصداقی صحبت نکنم. کارنامه افراد مشخص است. تطور یک فیلمساز ربطی به یک نهاد خاص ندارد. آدم‌ها هر کدام سلیقه خود را دارند* اما همین مهدویان نتوانست با روایت فتح ادامه بدهد.

من در جریان دلیل اختلاف مهدویان با روایت فتح نیستم. این مربوط به دوره‌های پیشین است. درباره افراد هم ترجیح می‌دهم مصداقی صحبت نکنم. کارنامه افراد مشخص است. تطور یک فیلمساز ربطی به یک نهاد خاص ندارد. آدم‌ها هر کدام سلیقه خود را دارند. من ندیده‌ام تا امروز روایت فتح علیه یک فرد بیانیه بدهد. در عین اینکه در دل روایت فتح، حتی از نسل‌های گذشته با هم اختلاف‌نظرهایی دارند. ممکن است این افراد یقه یکدیگر را هم بگیرند اما این دیگر به نهاد «روایت فتح» ارتباطی ندارد. هر کسی که نگاه مثبتی به انقلاب اسلامی دارد، درهای روایت فتح به روی او باز است.

* و باید این نگاه مثبت را فریاد بزند؟

نیازی به فریاد نیست. اصلاً حرف ما این است که نسل اول و دوم روایت فتح به خانه خود برگردند تا زمانی که آنها هم خودشان را از خانواده روایت فتح انقلاب می‌دانند. موضوع واضح است ما فقط با ضدانقلاب کار نمی‌کنیم.

* یعنی این یک فراخوان و دعوت رسمی است؟

بله. حتماً نگاه‌مان این نیست که فیلم زاویه‌دار با نظام جمهوری اسلامی کار کنیم. کار ویژه و تعریف اصلی ما همچنان حرکت در مسیر انقلاب اسلامی است. حالا شاید خانمی بیاید که کمی موهایش هم بیرون باشد! یکی از شاگردان خود من هست که شاید در خیابان گشت ارشاد با او برخورد کند اما به‌شدت بچه مسلمان و انقلابی است. من نمی‌آیم چنین فردی را کنار بگذارم و سراغ یک فرد متظاهر بروم. درهای بنیاد روایت نه فقط در حوزه مستند که در همه زمینه‌ها به روی کسانی که دل در گرو انقلاب اسلامی دارند، باز است. در مستندسازی همان سه محوری که گفتم برای ما اولویت دارد؛ داکیودرام، مستندسازی آرشیوی و شتاب‌دهندگی.

* روی آرشیو روایت فتح تأکید بسیاری دارید و در سال‌های اخیر شاهد حاشیه‌هایی درباره این آرشیو بودیم. به استناد اظهارات احسان محمدحسنی که در مقطعی مسئولیت بنیاد روایت را برعهده داشت، این آرشیو رها شده و شرایط نگهداری مناسبی ندارد. برای سامان‌دهی این آرشیو برنامه‌ای دارید؟

آرشیو روایت فتح باید به سمت مکانیزاسیونی برود که امروز در صداوسیما دارد تجربه می‌شود. به نظرم شرایط از زمانی که آقای حسنی روایت آن‌را کرده‌اند تغییراتی داشته است. الان مطابق آنچه من خودم دیده‌ام، آرشیو روایت مانند صداوسیما دستگاه اسکنری دارد که فیلم‌هایی را که در نهادهای مختلف دارد خاک می‌خورد را می‌گیرد و به نسخه ۲k تبدیل می‌کنند. گزارش‌های آن هم زمان آقای روح‌الله رفیعی منتشر شد. اینکه آرشیو باید درست و علمی نگهداری شود، بله اینگونه است.

* بالاخره آرشیو برای مستندسازان اهمیت دارد.

دقیقاً. باید علاوه‌بر حفظ، آرشیو در اختیار مستندساز هم قرار بگیرد. بحث جدی‌تر فرآوری آرشیو است. تا امروز در سخنان چه کسی شنیده‌اید که بگوید برای ما فرآوری آرشیو اهمیت دارد؟ من با فروش آرشیو مخالفم. با حمایت کور ِ آرشیو هم مخالفم. یعنی اینکه کسی بگوید من مستندی درباره جنگ می‌سازم، ۱۰ دقیقه تصویر آرشیوی به من بدهید. مهم این است که چه چیزی می‌سازید، با چه رویکردی می‌سازید و من به‌عنوان روایت فتح کجای داستان تولید هستم که بیایم حمایتت کنم..

* این یعنی هر کسی نمی‌تواند از شما درخواست آرشیو کند؟

شرایط واگذاری آرشیو در همه دنیا یک شکل است. آرشیو همه جای دنیا قواعد دارد. زیر ۳ دقیقه به شما می‌دهند، روی ۵ دقیقه به صورت دیگر می‌دهند. بی‌بی‌سی یک قاعده دارد، رویترز به‌گونه‌ای دیگر می‌فروشد. حرف من این است که وقتی توان استفاده از یک آرشیو وجود دارد و مستندساز می‌تواند با استفاده از آن یک مستند آرشیوی ۶۰ دقیقه‌ای زیبا تولید کند، چرا باید آن را در ۷۰ برش یک دقیقه‌ای از بین ببرم؟ این برش‌ها کجا می‌خواهد برود؟ قرار است در فلان مستند پرت و بی‌کیفیت، یک دقیقه از آن پخش شود؟ صداوسیما هم این کار را نمی‌کند. آرشیو مرکزی صداوسیما هم از شما پژوهش می‌خواهد. میزان حجم داستانت را در برآورد، چک می‌کنند و متناسب با همان آرشیو در اختیارت می‌گذارند. یکی می‌خواهد یک مستند ۳۰ دقیقه‌ای بسازد، برای خود شما هم نمی‌سازد، از شما ۱۰۰ دقیقه آرشیو می‌خواهد، آیا می‌دهید؟ هیچکس نمی‌دهد.

من هرگز آرشیو در اختیار فیلمسازی قرار نمی‌دهم که متنش با این جمله شروع شود: «من در سال ۱۹۴۰ به‌دنیا آمدم…»! این یعنی فیلمساز ابتدائیات درام را نمی‌داند. هنوز تاریخش میلادی است! هنوز نمی‌فهمد مردم ایران درکی از تاریخ میلادی ندارند. اما در بخش‌هایی از صداوسیما می‌بینید به همین افراد یک میلیون و ۴۰۰ تا یک میلیون و ۸۰۰ در دقیقه بودجه داده می‌شود!در همه جای دنیا آرشیو براساس درجه‌بندی داده می‌شود. تهیه‌کننده الف در دنیا داریم. حتماً آرشیوی که در اختیار او قرار می‌گیرد متفاوت از آرشیوی است که در اختیار یک مستندساز گمنام قرار می‌گیرد، که نه متنش معلوم است نه رویکردش. از سوی دیگر آرشیو مرکزی صداوسیما مسئولیت ساپورت آثار خود صداوسیما را دارد. منطقی هم هست. آیا روایت فتح هم باید به‌جای تولید اثر بشود مخزن آرشیو؟

* یعنی شما به سوابق فرد متقاضی هم توجه می‌کنید.

در همه دنیا همین است. باید بدانم فلان مستندساز آیا می‌تواند این مواد را دراماتیزه کند تا مردم به تماشا آن بنشینند یا خیر. در یکی از مقاطع اتفاق عجیبی در صداوسیما رخ داد. نوارهای آرشیو خارج و در یکی از شبکه‌ها به‌صورت پشت سر هم پخش می‌شد! منی که خوره آرشیو هستم می‌فهمیدم که این وقایع ارتباطی با هم ندارد. اینگونه آرشیو به بدترین صورت ممکن دیده می‌شود و از بین می‌رود. آیا ما وظیفه تأمین آرشیو برای ضدانقلاب هم داریم؟ وقتی همین‌طور از آنتن پخش می‌کنی یعنی به آن‌ها هم داری آرشیو می‌دهی. پس باید آرشیو صرفاً در اختیار کسانی قرار بگیرد که مفاهیم اولیه درام را بلد هستند.

من هرگز آرشیو در اختیار فیلمسازی قرار نمی‌دهم که متنش با این جمله شروع شود: «من در سال ۱۹۴۰ به‌دنیا آمدم…»! این یعنی فیلمساز ابتدائیات درام را نمی‌داند. هنوز تاریخش میلادی است! هنوز نمی‌فهمد مردم ایران درکی از تاریخ میلادی ندارند. اما در بخش‌هایی از صداوسیما می‌بینید به همین افراد یک میلیون و ۴۰۰ تا یک میلیون و ۸۰۰ در دقیقه بودجه داده می‌شود! حتماً آرشیو نباید در اختیار چنین فردی قرار بگیرد. او باید برود سر کلاس درام بنشیند. آرشیو بسیار مهم است. ببینید بی‌بی‌سی با یک آرشیو ساده چه می‌کند. ما باید بتوانیم در جنگ روایت‌ها، با قصه دراماتیک جلوی آن‌ها بایستیم. وظیفه ما تأمین آرشیو مشابه صداوسیما نیست، کار ما فرآوری آرشیو و واگذاری آن به افرادی است که توانایی استفاده از آن را دارند.

* روایت فتح در زمینه هم‌افزایی و تعامل با دیگر دستگاه‌ها چه برنامه‌ای دارد. به‌خصوص که به تازگی شاهد حاشیه‌هایی در تعامل این نهاد با سازمان اوج بر سر یک مستند بودیم.

آن حاشیه که یک استثنا بود و بنده چندان در جریان جزییات آن هم نیستم، باید در سطوح بالا حل و فصل شود. اما به‌دنبال هم‌افزایی با نهادهای دیگر هستم. از همان ابتدای ورودم به این مسئولیت تا امروز با چند نهاد جلسه و مذاکره داشته‌ام.

* مشخصاً چه نهادهایی؟

فعلاً اسم نمی‌برم تا به تفاهمنامه‌های نهایی برسیم.

* یعنی اختلافات با «اوج» به پایان رسید؟

من به‌عنوان داوود مرادیان هیچ مشکلی با اوج ندارم. بخش مستند بنیاد روایت هم هیچ مشکلی با هیچ کجا ندارد. اگر در سطوح بالا مسئله‌ای میان بنیاد روایت و سازمان اوج وجود دارد، خودشان در همان سطح باید رفع کنند. ما اگر لازم باشد با «اوج» همکاری کنیم تا حرف جمهوری اسلامی پیش برود، حتماً این کار را می‌کنیم، حتی اگر لازم باشد در جایی کوتاه بیاییم. بعید می‌دانم در سازمان اوج هم کسی باشد که بگوید من می‌خواهم حرف خودم را می‌زنم تا حرف انقلاب اسلامی زمین بماند.

* اتفاقاً آقای محمدحسنی هم در نشست رسانه‌ای خود این مسئله را در حد یک دلخوری عنوان کرد.

بله. مسئله کوچکی بود که میان دو مدیر ارشد افتاد. چرا که اساساً دعوا میان دست چپ و دست راست، مسخره است. دست چپ و دست راست شاید به هم حرفی بزنند اما قطعاً کسی از بیرون بخواهد حرفی بزند، این دو با هم متحد هستند. اگر کسی بخواهد از بیرون به اوج حمله کند، حتماً بنیاد روایت از اوج دفاع می‌کند کمااینکه اگر کسی به روایت حمله کند، مطمئنم که اوج پاسخ خواهد داد و دفاع خواهد کرد. این اختلاف کاملاً درون‌گفتمانی بود که دادن برد رسانه‌ای به آن از ابتدا اشتباه بود. در آینده‌ی تعامل این دو هم هیچ تأثیری ندارد.

* در حالی از تعامل صحبت می‌کنید که به نظر می‌رسد در زیرمجموعه‌های بنیاد روایت مانند بخش مستند و بخش سینمایی هم این تعامل هنوز شکل نگرفته است.

می‌دانیم که در سینما بزرگ‌ترین ضعف ما اقتباس است. وقتی سینمای مستند ما این اندازه قوی است و وقتی آرشیومان تا این اندازه قوی است، ما در واقع پشت سینمای داستانی قرار گرفته‌ایم و داریم به آن کمک فکری می‌دهیم. دعوت می‌کنیم مستندهای ما را ببینند، ایده بگیرند تا فیلمنامه‌ها برمبنای تخیل و روی هوا شکل نگیرد. این تعامل نه فقط با بخش سینمایی بنیاد روایت فتح، که با کل سینمای ایران باید شکل بگیرد. اما امروز در روایت همه مدیریت‌ها به هم وصل هستند. ما به بخش مطالعات پژوهش می‌دهیم. از بخش عکس استمداد تصویر ثابت می‌کنیم و از بخش هنرهای تجسمی به نوعی دیگر. مستند به خصوص با تکیه بر آرشیو همه مدیریت‌ها را در خود درگیر خواهد کرد.

* در بخشی از بیانیه‌ای که احسان محمدحسنی درباره آرشیو روایت فتح منتشر کرده بود، این مسئله مطرح شد که این آرشیو بارها مورد دستبرد برای منافع شخصی قرار گرفته است. این ادعای بزرگی بود آیا این مسئله را تأیید می‌کنید؟

من اصلاً از این قضیه مطلع نیستم اما درباره همه آرشیوها این خطر وجود دارد. کمااینکه آرشیو صداوسیما هم در مقطعی مورد دستبرد قرار گرفت و از شبکه «من‌وتو» سردرآورد که این ادعا را هم آقای امیر تاجیک در مقطعی مطرح کرد. همواره هم گفته‌اند «الدلیل علی المدعی»، کسی که ادعایی را مطرح می‌کند باید برای آن دلیل بیاورد. الان این موضوع که مربوط به گذشته است، برای من موضوعیت هم ندارد. آینده‌ای پیش روی ما قرار دارد که با آن مواجهم برای بنده مهم است

* اگر در آینده چنین اتفاقی رخ دهد چه می‌کنید؟

با توجه به شناختی که از شرایط فعلی آرشیو روایت فتح دارم، بعید می‌دانم که قابلیت دستبرد شخصی داشته باشد. حتی درباره آرشیو صداوسیما هم معتقدم به آن شکلی که مطرح می‌شود نمی‌توان چیزی را از آن خارج کرد. هر تهیه‌کننده‌ای بعد از ۱۰ مستند آرشیوی، خودش یک آرشیو کامل در اختیار دارد. صیانت درون آرشیو یک بحث است. اگر ایمان گودرزی درباره منافقین مستند می‌سازد، خودش تبدیل به یک مرکز آرشیو می‌شود. اگر ایمان بخواهد به کسی آرشیو بدهد آیا نهاد اولیه باید اعتراض کند؟ یک بار آرشیو به او واگذار شده و این یک واقعیت است. وقتی شما از آرشیوسازی حمایت می‌کنید، همه چیز در سیستم خودت ساخته می‌شود و اینگونه نیست که یک نفر بخواهد ۱۰ ترابایت اطلاعات را بیرون ببرد. اگر هم ببرد، وقتی تو با آن کاری ساخته‌ای و شناسنامه‌دار شده است، دیگر آن تصاویر قابل قلب کردن نیست. آرشیو استفاده شده در «رویای آجری» را دیگر کسی نمی‌تواند جور دیگری استفاده کند، چون من داستان آن آرشیو را روایت کرده‌ام. درباره اینکه آرشیوی از بنیاد روایت خارج شده باشد هم شخصاً کاملاً بی‌اطلاعم و پیگیری آن هم به بخش حقوقی بنیاد مربوط می‌شود.

* در بخشی از صحبت‌های خود گلایه‌ای از جشنواره «سینماحقیقت» داشتید. به نظر می‌رسد به نگاه حاکم بر مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی هم نقد دارید.

اتفاقاً اصل حرف من همین است. چه ما در روایت فتح، چه موسسه آوینی، چه حوزه هنری و چه هر مرکز دیگری که بخواهد در کشور کار کند، بال عقب هلی‌کوپتر را در اختیار داریم. ویترین مستند کجاست؟ یا باید در صداوسیما باشد که واقعیت این است که چیزی به نام مستند در صداوسیمای امروز تعریف مشخص ندارد. درست است که تلویزیون شبکه مستند دارد اما پیش از این فهم استراتژیک درباره مستند در مدیریت ارشد سازمان وجود نداشت. شما مستندی را برای شبکه سه می‌سازید، اگر آن را به شبکه دیگر ببرید، می‌گویند چون از شبکه سه پخش شده ما آن را پخش نمی‌کنیم! این فهم استراتژیک وجود ندارد که همه شبکه‌های باید یک مستند استراتژیک را پخش کنند. مستندی مانند «در برابر طوفان» قرار نیست تنها در شبکه‌های سه، مستند و افق پخش شود آن هم به دلیل رفاقت مدیران این سه شبکه. باید بازپخش و تکرار در همه شبکه‌ها داشته باشد. باید آنقدر تکرار شود تا در ذهن مخاطب رسوخ کند.

کار مستند فرهنگ‌سازی و تاریخ‌سازی است. از صداوسیما که بیرون می‌آییم به موسسه آوینی می‌گوییم برنامه‌ات برای سال آینده چیست؟ می‌گوید ۵ مستند با موضوعات اصلی کشور بسازم، از جنگ و درگیری‌های سوریه تا معضل آب و مسئله جمعیت. این‌ها همه مسئله‌های روز کشور است. ما می‌خواهیم درباره این مسائل مستند بسازیم، اما ویترین ما کجاست؟ آیا نباید جشنواره «سینماحقیقت» باشد؟ کدام فیلم مرتبط با جریان انقلاب اسلامی را دیده‌اید که اساساً در جشنواره «سینماحقیقت» مطرح شده باشد؟ جشنواره «سینماحقیقت» گونه پرتره را انتخاب کرده آن هم با تمرکز بر یک طیف فکری خاص. بعد این وسط وقتی با مستند «تنها میان طالبان» مواجه می‌شود که از نظر ژورنالیستی کار بسیار قوی‌ای است‌، بخشی درست می‌کنند به نام «شهید آوینی»! آن دودستگی که شما به آن اشاره کردید اتفاقاً ما درست نکرده‌ایم، جریان روشنفکری است که ۴۰ سال است این دودستگی را به‌وجود آورده‌اند. تمام زورش را هم می‌زند دو جور سینما درست کند. مردمی و حاکمیتی. واقعاً دفاع مقدس، مقاومت و آنهمه داستان برای مردم ایران نیست؟ دغدغه تصنعی یک طلبه که دلش می‌خواهد لباس بپوشد یا نه، سینمای ملی است؟

اتفاقاً این جریان روشنفکری است که ۴۰ سال است، به تاریخ این کشور پشت کرده، این جریان است که با ملت خود قهر کرده است. شما در کدام کار مسعود بهنود و شاملو شما دغدغه وطن می‌بینید؟ آن‌هایی هم که در این جریان به وطن پرداخته‌اند توسط همین‌ها تکه‌تکه شده‌اند

* این مرزبندی‌ها از هر طرف که باشد ضربه زننده است.

آن‌ها این را می‌خواهند. شما نمی‌توانید آن را تدبیر کنید. وقتی به طرف می‌گویند به کشورت حمله شده است، می‌آید شعر می‌گوید که «حمالان پوچی مرزهای تحمل را شکستند، تکبیر برادران!» یعنی اینها درست شدنی نیستند. با مردم هم عناد دارند.

* البته ۴۰ سال هر دو طرف بر این آتش دمیده‌اند.

ما ندمیده‌ایم. اتفاقاً این جریان روشنفکری است که ۴۰ سال است، به تاریخ این کشور پشت کرده، این جریان است که با ملت خود قهر کرده است. شما در کدام کار مسعود بهنود و شاملو شما دغدغه وطن می‌بینید؟ آن‌هایی هم که در این جریان به وطن پرداخته‌اند توسط همین‌ها تکه‌تکه شده‌اند. سرانجام احمد محمود که از همین جریان بودند، چه شد؟ یک‌بار ببینید این جریان با خودی که فقط به ملت توجه کرد چه کردند؟ سرنوشت نادر ابراهیمی با اینها چه شد؟ ببینید در همین مرکز گسترش جریان سینمای مستند و تجربی چه هزینه‌ای روی دست نظام گذاشته و چه کارکردی داشته است؟ جذب حداکثری به معنای باج دادن نیست. به معنای همکاری است. در چارچوب اصول و نظام فکری جمهوری اسلامی. در چارچوب اولویت‌های جمهوری اسلامی.

* ولی ماحصل این کشمکش‌ها این شده است که مردم در مواجهه با افتخارات بین‌المللی هم دچار مرزبندی می‌شوند، یکی جلوی مدال طلای المپیک جواد فروغی گارد می‌گیرد و دیگری در برابر جایزه فیلم اصغر فرهادی. انگار نمی‌توانیم دیگر افتخار ملی مشترک داشته باشیم.

آقای اصغر فرهادی فیلمساز تیزهوشی است که هم حکومت را دارد و هم بیرون حکومت را.

* اما هر دو جریان سر فیلم اخیرش علیه‌اش موضع گرفتند.

این را قبول ندارم. اصغر فرهادی با هر آنکه دوست داشته است فالوده خورده و می‌خورد. همین اصغر فرهادی چقدر با جریان روشنفکری نزدیک است؟ کاملاً در بطن جریان روشنفکری حضور داشته و دارد اما فقط چون از امیر جدیدی که سابقه بازی در یک فیلم ملی با موضوع گرفتن یک تروریست خشن و کثیف را در کارنامه‌اش دارد، در فیلمش حضور داشته، ببینید محمد رسول‌اف با او چه کرد؟ یعنی از نظر این‌ها تو حق بازی در فیلم ضد تروریسم هم نداری. یعنی به وضوح دست رسول‌اف با ریگی و داعش در یک سفره است. این خیلی ترسناک است.

ساده‌ترش می‌کنم. فکر کنیم یک نفر فیلمساز در هر سطحی جرات کند به بازیگران هالیوود بگوید چون در فلان فیلم نقش عنصر ضد فاشیسم بازی کردی باید بایکوت شوی. با او چه می‌کنند؟ مگر می‌توان با این افراد در یک کادر قرار گرفت؟ ۴۰ سال است که این جریان می‌گوید یا مردم باید با غلط کردن گفتن، به دامان تفکر منحط ما برگردند، یا می‌گوید؛ «من عدوی تو نیستم، انکار توام». اتفاقاً ما داریم با این جریان مماشات می‌کنیم.

در این ۴۰ سال، کجا در به روی جریان روشنفکری بسته بوده است؟ سینمای «هنر و تجربه» ما محل پرورش چه جریانی شده؟ از ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۳ در سینمای این کشور، جریان روشنفکری روی سر ما نشسته است! قهرمان را از سینمای ایران گرفتند و به جای آن تارکوفسکی و پاراجانف به خورد ما دادند. از نیمه دهه ۷۰ تا همین دهه ۹۰ هم که هر چه دادند یک فضای پر از اباحه بود. ما درباره جریانی صحبت می‌کنیم که اساساً طی ۴۰ سال ما را ندیده، مردم را ندیده است. ما همان مردمی هستیم که سال‌ها جنگیدیم و شهید و جانباز دادیم اما در جریان روشنفکری سهم ما می‌شود «یک خانواده محترم». متولی ساخت «یک خانواده محترم» سال‌ها جریان سینمای کوتاه این کشور را جهت داده است.

آقای مرکز گسترش، طی ۸ سال گذشته، چند کار درباره زنان جانباز ساخته‌ای؟ ببینید فیلم‌های «هنر و تجربه» را کدام هنر کدام تجربه کدام ایران؟ مسئله این است که این‌ها دغدغه ندارند و فیلمسازی هم که دغدغه دارد، درهای این مراکز به رویش باز است؟ تفکیک «سینمای ملی» و بخش «آوینی» در جشنواره «سینماحقیقت» چه معنایی دارد؟ آن کدام ملت است که جریان فیلمسازی مقاومت در آنجا نمی‌گیرد؟ اگر فیلمی مشکل کیفی و فرمی دارد آن را قبول نکنید، اما چرا یک گونی به اسم بخش آوینی در نظر گرفته‌ای تا فیلم‌های بخش مقاومت را درون آن بریزی؟ این دردناک است و صریح می‌گویم، این رویه باید تغییر کند.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *